| | | | | | |
|
یک غمت را هزار جان گفتم |
|
شادی عمر جاودان گفتم |
|
|
عاشق ذرهای غمت دیدم |
|
هر دلی را که شادمان گفتم |
|
|
بر درت آفتاب را همه شب |
|
عاشقی سر بر آستان گفتم |
|
|
باز چون سایهای همه روزش |
|
در بدر از پیت دوان گفتم |
|
|
ذرهای عکس را که از رخ توست |
|
آفتاب همه جهان گفتم |
|
|
تا که وصف دهان تو کردم |
|
قصهای بس شکرفشان گفتم |
|
|
چون بدو وصف را طریق نبود |
|
ظلم کردم کزان دهان گفتم |
|
|
زان سبب شد مرا سخن باریک |
|
کز میان تو هر زمان گفتم |
|
|
ماه رویا هنوز یک موی است |
|
هرچه در وصل آن میان گفتم |
|
|
گفته بودم که در تو بازم سر |
|
بی توام ترک سر از آن گفتم |
|
|
گفتی از دل نگویی این هرگز |
|
راست گفتی که من ز جان گفتم |
|
|
باد بیتو سر زبانم شق |
|
گر من این از سر زبان گفتم |
|
|
خواستم ذرهای وصال از تو |
|
وین سخن هم به امتحان گفتم |
|
|
در تو نگرفت از هزار یکی |
|
گرچه صد گونه داستان گفتم |
|
|
چون نشان بردهای دل عطار |
|
هرچه گفتم بدان نشان گفتم |
|