غربزدگی/مقدمه
به عنوان مقدّمه
۱
شانزده تُن
من صبح روزی به دنیا آمدم که خورشید نور نداشت.
بیلم را برداشتم و به معدن رفتم و شانزده تُن زغال نمره ۹ بار زدم.
رییس ریزهام گفت: «ها ماشالاه! خوشم آمد.»
تو شانزده تُن بار میزنی و آنچه به جایش داری
اینکه یک روز پیرتری و تا خِرخِره در قرض فرو رفتهتر
آهای پطرس مقدّس! دور روح ما خیط بکش
که ما روحمان را به انبار کمپانی سپردهایم.
وقتی میبینید دارم میآیم بهتر است کنار بروید
خیلیها این کار را نکردند و مردند.
من یک مشتم آهن است، آن یکیش فولاد
اگر مشت راست، بهتان نگیرد، مشت چپم میگیرد.
بعضیها معتقدند، که آدم از خاک خلق شده؛ امّا مرد فقیر دیوانهای هم هست که از عضله و خون درست شده، از عضله و خون و پوست و استخوان، و از مغزی ضعیف و پشتی قوی.
تو شانزده تُن بار میزنی و آنچه به جایش داری، اینکه یک روز پیرتری و تا خِرخِره در قرض فرو رفتهتر.
آهای پطرس مقدّس! ما را به مرگ مخوان. ما نمیتوانیم بیاییم. ما روحمان را به انبار کمپانی سپردهایم.
شعر از:«مرل تره ویس Merl Travis»
آواز از:«ارنی فورد Ernie Ford»
به نقل از صفحه ۳۳ دور -ساخت «کاپیتول ریکوردز» آمریکا. (با تشکّر از «بتی توکلی» که گفتار صفحه را برایم بیرون نویس کرد).