فخرالدین عراقی (خاتمة الکتاب)/از تو مهرم چو در نهاد بود
از تو مهرم چو در نهاد بود | من کیم؟ تا مرا مراد بود ؟ | |||||
جز مرادت مرا مرادی نیست | غیر ازین خاطری و یادی نیست | |||||
هرکه او در غم تو دل بنهاد | آرزوها به آرزوی تو داد | |||||
شوق دلها ارادت تو بود | ذوق جانها عبادت تو بود | |||||
تا که خاک درت پناه من است | آستان تو سجدهگاه من است | |||||
من ز کویت بدر ندانم رفت | زانکه زین در کجا توانم رفت؟ | |||||
زین سخنها خلاصه دانی چیست؟ | آنکه: دور از تو من ندانم زیست | |||||
گرچه داری چو من هزار هزار | ختم گشت این سخن برین گفتار |