فخرالدین عراقی (فصل دهم)/سهل گفتی به ترک جان گفتن
سهل گفتی به ترک جان گفتن | من بدیدم، نمیتوان گفتن | |||||
جان فرهاد خسته شیرین است | کی تواند به ترک جان گفتن؟ | |||||
دوست میدارمت به بانگ بلند | تا کی آهسته و نهان گفتن؟ | |||||
وصف حسن جمال خود خود گو | حیف باشد به هر زبان گفتن | |||||
تا به حدی است شکر دهنت | که نشاید سخن در آن گفتن | |||||
گر نبودی کمر، میانت را | کی توانستمی نشان گفتن؟ | |||||
ز آرزوی لبت عراقی را | شد مسلم حدیث جان گفتن |