فخرالدین عراقی (فصل دهم)/عاشقان در کمین معشوقند
عاشقان در کمین معشوقند | ساکنان زمین معشوقند | |||||
عاشقان را ز دوست نگزیرد | بلبل اندر هوای گل میرد | |||||
اندرین ره، اگر مقامی هست | هس ماوای عاشقان الست | |||||
چون که حسن آمد از عدم به وجود | عشق در نور او ملازم بود | |||||
جان، چو مامور شد به امر احد | منتظر یافت عشق بر سر حد | |||||
گر تو از عشق فارغی، باری | من ندارم به غیر ازین کاری | |||||
هست جانم چنان به عشق غریق | که ندارد گذر به هیچ طریق |