| | | | | | |
|
آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره |
|
عاجز شد از دل دوست یارب دگر چه چاره |
|
|
بیداریم چه دانی، ای خفتهای که شبها |
|
ننشستهای به حسرت، نشمردهای ستاره |
|
|
جانان اگر نشیند یک بار در کنارم |
|
یک باره میتوانم کردن ز جان کناره |
|
|
گفتم به شحنه نالم از چشم او ولیکن |
|
پروا ز کس ندارد مست شراب خواره |
|
|
ای تاب داده گیسو حالی است بر دل من |
|
از تاب بی حسابت وز پیچ بی شماره |
|
|
آشفتگان عشقت گیرم که جمع گردند |
|
جمع از کجا توان کرد دلهای پاره پاره |
|
|
ای شه سوار چالاک احوال ما چه دانی |
|
کز حالت پیاده غافل بود سواره |
|
|
با این سپاه مژگان از خانه گر درآیی |
|
تسخیر میتوان کرد شهری به یک اشاره |
|
|
از لعل و چشمت آخر دیدی که شد فروغی |
|
ممنون به یک تبسم، قانع به یک نظاره |
|