| | | | | | |
|
از تو ای ترک ختن لعبت چین خوشتر نیست |
|
نقشی از روی تو در روی زمین خوشتر نیست |
|
|
هر که بیند رخت ای حور بهشتی گوید |
|
کز سر کوی تو فردوس برین خوشتر نیست |
|
|
تو همان طایر فرخندهی اوج شرقی |
|
کز پرت شهپر جبریل امین خوشتر نیست |
|
|
تا کسی سر به کمندت ننهد کی داند |
|
که سواری ز تو در خانهی زین خوشتر نیست |
|
|
جلوه کن جلوه که در شهر فروزان ماهی |
|
از تو ای ماه فروزنده جبین خوشتر نیست |
|
|
خنده کن که زخم دل خونین مرا |
|
مرهم از خندهی لعل نمکین خوشتر نیست |
|
|
تا بناگوش تو زد راه دل محزون را |
|
هیچ در گوشم از آواز حزین خوشتر نیست |
|
|
گر در آخر نفسم همنفسی خواهی کرد |
|
نفسی از نفس بازپسین خوشتر نیست |
|
|
هر کجا میروم از گوشهی چشم سیهت |
|
گوشهای بهر دل گوشه نشین خوشتر نیست |
|
|
چشم جادوی تو چون لاف کرامت نزند |
|
زان که اعجازی از این سحر مبین خوشتر نیست |
|
|
راستی خوردن می مایه عیش است و نشاط |
|
ورکسی با تو خورد عیشی از این خوشتر نیست |
|
|
ساقیا می به قدح کن که فروغی خوش گفت |
|
دوری از دور ملک ناصردین خوشتر نیست |
|
|
آن شه راد که در پیش کف در پاشش |
|
کاری از بخشش درهای ثمین خوشتر نیست |
|
|
تا ابد سلطنتش باد کز او سلطانی |
|
پی آراستن تاج و نگین خوشتر نیست |
|