فروغی بسطامی (غزلیات)/اولم رام نمودی به دل آرامیها
اولم رام نمودی به دل آرامیها | آخرم سوختی از حسرت ناکامیها | |||||
تو و نوشیدن پیمانه و خشنودی دل | من وخاک در میخانه و بدنامیها | |||||
چشم سر مست تو تا ساقی هشیاران است | کی توان دست کشید از قدح آشامیها | |||||
قدمی رنجه کن از سرو سمن ساق به باغ | تاصنوبر نزند لاف خوش اندامی ها | |||||
میخورد مرغ دل از دوری خال و خط تو | غم بی دانگی و حسرت بیدامیها | |||||
عاقبت چشم من افتاد بدان طلعت نیک | چشم بد دور از این نیک سرانجامیها | |||||
سر و پا آتشم از عشق فروغی لیکن | پختگیها نتوان کرد بدین خامیها |