| | | | | | |
|
ای خوشا رندی که رو در ساحت میخانه کرد |
|
چارهی دور فلک از گردش پیمانه کرد |
|
|
سال ها کردم به صافی خدمت میخانه را |
|
تا می صاف محبت در وجودم خانه کرد |
|
|
دانهی تسبیح ما را حالتی هرگز نداد |
|
بعد از این در پای خم، انگور باید دانه کرد |
|
|
نازم آن چشم سیه کز یک نگاه آشنا |
|
مردم آگاه را از خویشتن بیگانه کرد |
|
|
چشمهی خورشید رویش چشم را بی تاب ساخت |
|
حلقهی زنجیر مویش عقل را دیوانه کرد |
|
|
من که در افسون گری افسانهام در روزگار |
|
نرگس افسون گر ساقی مرا افسانه کرد |
|
|
دامن آن گنج شادی را نیاوردم به دست |
|
سیل غم بیهوده یکسر خانهای ویرانه کرد |
|
|
سر حق را بر سر دار فنا کرد آشکار |
|
در طلب منصور الحق همت مردانه کرد |
|
|
آن چه با جان فروغی کرد حسن روی دوست |
|
کی فروغی شمع با آتش به جان پروانه کرد |
|