فروغی بسطامی (غزلیات)/ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما
ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما | وین سلسله سرمایهی دیوانگی ما | |||||
سر بر دم تیغ تو نهادیم به مردی | کس نیست درین عرصه به مردانگی ما | |||||
با ما نشدی محرم و از خلق دو عالم | سودای تو شد علت بیگانگی ما | |||||
آن مرغ اسیریم به دام تو که خوردند | مرغان گلستان غم بی دانگی ما | |||||
گفتم که کسی نیست به بیچارگی من | گفتا که بتی نیست به جانانگی ما | |||||
گفتم که بود قاتل صاحبنظران، گفت | چشمی که بود منشا مستانگی ما | |||||
عالم همه را سوخت به یک شعله فروغی | شمعی که بود باعث پروانگی ما |