| | | | | | |
|
بار محبت از همه باری گرانتر است |
|
و آن کس کشد که از همه کس ناتوانتر است |
|
|
دیگر ز پهلوانی رستم سخن مگوی |
|
زیرا که عشق از همه کس پهلوانتر است |
|
|
چون شرح اشتیاق دهد در حضور دوست |
|
بیچارهای که از همه کس بیزبانتر است |
|
|
هر دل که شد نشانهی آن تیر دلنشین |
|
فردای محشر از همه صاحب نشانتر است |
|
|
هر دم به تلخکامی ما خنده میزند |
|
شکر لبی که از همه شیرین دهانتر است |
|
|
مانند موی کرده تنم را به لاغری |
|
فربه تنی که از همه لاغر میانتر است |
|
|
دانی که من به مجمع آن شمع کیستم |
|
پروانهای که از همه آتش به جانتر است |
|
|
کی میدهد ز مهر به دست من آسمان |
|
دست مهی که از همه نامهربانتر است |
|
|
هر بوستان که میرود اشک روان من |
|
سرو روانش از همه سروی روانتر است |
|
|
مستغنیام ز لعل درافشان مهوشان |
|
تا دست شاه از همه گوهر فشانتر است |
|
|
دارای تخت ناصردین شه که وقت کار |
|
بخت جوانش از همه بختی جوانتر است |
|
|
قصر جلالش از همه قصری رفیعتر |
|
نور جمالش از همه نوری عیانتر است |
|
|
هر سو کمین گشاده فروغی به صید من |
|
تیرافکنی که از همه ابرو کمانتر است |
|