فروغی بسطامی (غزلیات)/با رقیب آمدی به محفل من
با رقیب آمدی به محفل من | برق غیرت زدی به حاصل من | |||||
جان به آسانی از غمت دادم | وز تو آسان نگشت مشکل من | |||||
جانم از تن سفر نمیکردی | گر نمیرفتی از مقابل من | |||||
کینم انداختند در دل تو | مهرت آمیخت در دل من | |||||
تشنهی آب زندگی بودم | خاک میخانه گشت منزل من | |||||
شوق زخم دگر به جان دارد | دل مجروح نیم بسمل من | |||||
خنجری زد به سینهام قاتل | که فزون ساخت حسرت دل من | |||||
قابل تیغ او شدم آخر | کار خود کرد بخت مقبل من | |||||
میدهد جان فروغی از سر شوق | هر که بیند جمال قاتل من |