| | | | | | |
|
بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق |
|
طایر پران شدم از ناوک پران عشق |
|
|
نوح را کشتی شکست از لطمهی توفان عشق |
|
کس نیامد بر کنار از بحر بیپایان عشق |
|
|
نعرهی منصورت از هر مو به سر خواهد زدن |
|
گر نهی پای طلب در حلقهی مستان عشق |
|
|
نشهی عشاق را هرگز نمیدانی که چیست |
|
تا ننوشی جرعهای از بادهی رخشان عشق |
|
|
تودهی خاکسترت گوگرد احمر کی شود |
|
تا نسوزد پیکرت بر آتش سوزان عشق |
|
|
گوشهی ابروی معشوقت نیاید در نظر |
|
تا نریزد خونت از شمشیر خونافشان عشق |
|
|
میخورد خون دل و از دیده میریزد برون |
|
هر که را میسازد آن یاقوت لب مهمان عشق |
|
|
فصل گل گر اشک گلگونت ز سر خواهد گذشت |
|
گل به سر خواهی زدن از گلبن بستان عشق |
|
|
گشته ویران خانهام از سیل عشق خانه کن |
|
چشم آبادی مدار از خانمان ویران عشق |
|
|
سر سرگردانی ما را نخواهی یافتن |
|
تا نگردد تارکت گوی خم چوگان عشق |
|
|
یا لبم را میرسانم بر لب میگون دوست |
|
یا سرم را میگذارم بر سر پیمان عشق |
|
|
چون تو خورشیدی نتابیدهست در ایوان حسن |
|
ذرهای چون من نرقصیدهست در میدان عشق |
|
|
همت سلطان عشقم داد طبع شاعری |
|
شاعر سلطان شدم از دولت سلطان عشق |
|
|
ناصرالدین شاه اعظم، کارفرمای ملوک |
|
آن که نافذتر بود فرمانش از فرمان عشق |
|
|
از طبیبان هم فروغی چارهی دردم نشد |
|
جان من بر لب رسید از درد بی درمان عشق |
|