| | | | | | |
|
به حلقهی سر زلف تو پایبند شدم |
|
میان حلقهی عشاق سربلند شدم |
|
|
کمند زلف تو سر حلقهی نجات من است |
|
که رستم از همه تا صید این کمند شدم |
|
|
چه حالتی است به چشمان مردم افکن تو |
|
که تا نظر به من افکنده دردمند شدم |
|
|
ببین که در طلب حال آتشین رخ تو |
|
چگونه بر سر هر آتشی سپند شدم |
|
|
اگر چه شهرهی شهر است بینیازی من |
|
ولی به ناز تو آخر نیازمند شدم |
|
|
به لب رسید همان لحظه جان شیرینم |
|
که دور آن از آن لب شیرین نوشخند شدم |
|
|
شکر به جای سخن سرزد از نی قلمم |
|
چنان ز قند لبش دم زدم که قند شدم |
|
|
ز بس به مردم دیوانه پند میدادم |
|
کنون به بند جنون مستحق پند شدم |
|
|
ز خرج عید فروغی مرا گزندی نیست |
|
کز التفات ملک فارغ از گزند شدم |
|
|
ستوده ناصردین شاه کز مدایح او |
|
پسند نکتهشناسان خودپسند شدم |
|
|
فتاده سفرهی انعامش آن چنان به زمین |
|
که من هم از سر این سفره بهرهمند شدم |
|