فروغی بسطامی (غزلیات)/تا پرده ز صورتش برافتاد
تا پرده ز صورتش برافتاد | آتش به سرای آذر افتاد | |||||
صبر از دل من مخواه در عشق | کشتی نرود چو لنگر افتاد | |||||
خط سر زد از آن لبان شیرین | طوطی به میان لشکر افتاد | |||||
بیرون نرود به هیچ دستان | سری که ز عشق بر سر افتاد | |||||
ما را به سر از محبت دوست | هر لحظه هوای دیگر افتاد | |||||
مردیم ز درد شام هجران | دیدار به صبح محشر افتاد | |||||
از خال و خط تو آتش رشک | در طبلهی مشک و عنبر افتاد | |||||
مژگان تو دید تا فروغی | کار دل او به خنجر افتاد |