| | | | | | |
|
خوشتر از دانهی اشکم گهری پیدا نیست |
|
حیف و صد حیف که اهل نظری پیدا نیست |
|
|
کسی از سر دل جام خبردار نشد |
|
بیخبر باش که صاحب خبری پیدا نیست |
|
|
میفروش ار بزند نوبت شاهی شاید |
|
که به غیر از در میخانه دری پیدا نیست |
|
|
سینهام چاک شد و ضارب خنجر پنهان |
|
پردهام پاره شد و پردهدری پیدا نیست |
|
|
جر تمنای تو در هیچ دلی مخفی نی |
|
غیر سودای تو در هیچ سری پیدا نیست |
|
|
آن قدر در خم گیسوی تو دل پنهان است |
|
کز دل گمشدهی ما اثری پیدا نیست |
|
|
تا خط سبز تو از طرف بناگوش دمید |
|
از پی شام سیاهم سحری پیدا نیست |
|
|
صبر من با لب شیرین تو ز اندازه گذشت |
|
تنگ شد حوصله تنگ شکری پیدا نیست |
|
|
بر سر کوی تو از حال دل آگاه نیم |
|
در چمن طایر بی بال و پری پیدا نیست |
|
|
عجبی نیست که سر خیل نظر بازانم |
|
کز تو در خیل بتان خوبتری پیدا نیست |
|
|
مگر آه تو فروغی ره افلاک گرفت |
|
که امشب از برج سعادت قمری پیدا نیست |
|