| | | | | | |
|
در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را |
|
وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را |
|
|
فصل نوبهار آمد، جام جم چه میجویی |
|
از می کهن پرکن، کاسهی سفالین را |
|
|
آن که در نظر بازی ، عیب کوهکن کردی |
|
کاش یک نظر دیدی، عشوههای شیرین را |
|
|
باد غیرت آتش زد، در سرای عطاران |
|
تا به چهره افشاندی، چین زلف مشکین را |
|
|
گر ز قد رخسارت، مژدهای به باغ آرند |
|
باغبان بسوزاند، شاخ سرو و نسرین را |
|
|
چون ز تاب می رویت از عرق بیالاید |
|
آسمان بپوشاند، روی ماه و پروین را |
|
|
در کمال خرسند، نیش غم توان خوردن |
|
گر به خنده بگشایی آن دو لعل نوشین را |
|
|
گر تو پرده از صورت، برکنار بگذاری |
|
از میانه بر چینی، نقش چین و ماچین را |
|
|
دفتر فروغی شد پر ز عنبر سارا |
|
تا به رخ رقم کردی خط عنبرآگین را |
|