فروغی بسطامی (غزلیات)/دوش زلف سیهت بندهنوازیها کرد
دوش زلف سیهت بندهنوازیها کرد | دل دیوانه به زنجیر تو بازیها کرد | |||||
آتش چهرهی تو مجمره سوزیها داشت | عنبرین طرهی تو غالیه سازیها کرد | |||||
لب پر شکر تو شهد فشانیها داشت | چشم افسون گر تو سحر طرازیها کرد | |||||
تا نسیم سحر از جعد بلندت دم زد | عمر کوتاهم از این قصه درازیها کرد | |||||
تا فروغی دلش از شوق فروزان گردد | چین کاکل به سرت چتر فرازیها کرد |