| | | | | | |
|
دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم |
|
در عمر خود همین بود خواب خوشی که دیدم |
|
|
در خون طپید جسمم تا دامنش گرفتم |
|
بر لب رسید جانم تا خدمتش رسیدم |
|
|
میکند بی خم از جا اشکی که میفشاندم |
|
میزد به جانم آتش آهی که می کشیدم |
|
|
دوشم به وعده گفتا یک بوسه خواهمت داد |
|
جان را به نقد دادم، وین نسیه را خریدم |
|
|
با آن که هیچ پیکی از کوی او نیامد |
|
پیغام میشمردم حرفی که میشنیدم |
|
|
خیاط حسن تا دوخت بر قامتش قبایی |
|
من نیز در محبت پیراهنی دریدم |
|
|
از عالمی گسستم تا با تو عهد بستم |
|
از خویشتن رمیدم تا با تو آرمیدم |
|
|
قد تو در نظر بود هر جا که مینشستم |
|
بام تو زیر پر بود هر سو که میپریدم |
|
|
تا ناامید گشتم، امید من برآمد |
|
دیدی که ناامیدی شد مایهی امیدم |
|
|
در ظلمت خط تو دنبال آب حیوان |
|
شوقم زیاده میشود چندان که میدویدم |
|
|
تا از تو دشمن جان پاداش من چه باشد |
|
زیرا که دوستی را از دوستان بریدم |
|
|
بعد از هزار خواری در باغ او فروغی |
|
شیرین بری نخوردم، رنگین گلی نچیدم |
|