فروغی بسطامی (غزلیات)/زان فشانم اشک در هر رهگذاری
زان فشانم اشک در هر رهگذاری | تا به دامان تو ننشیند غباری | |||||
زلفت از هر حلقه میبندد اسیری | چشمت از هر گوشه میگیرد شکاری | |||||
از برای بی قراران محبت | آه اگر زلف تو نگذارد قراری | |||||
اختیاری آید اندر دست ما را | گر گذارد عشق در دست اختیاری | |||||
چشم تو گر گوشهی کارم نگیرد | پیش نتوانم گرفتن هیچ کاری | |||||
رنج عشقت راحت هر دردمندی | زخم تیغت مرهم هر دل فکاری | |||||
از کنارم رفته تا آن سرو بالا | جوی اشکم میرود از هر کناری | |||||
گوشهای خواهم نهان از چشم مردم | تا به کام دل بگیریم روزگاری | |||||
تا گره بگشاید از کارم فروغی | بستهام دل را به زلف تاب داری |