| | | | | | |
|
زان پرده میگشاید دل بند نازنیم |
|
تا در نظر نیاید زیبا نگار چینم |
|
|
دانی به عالم عشق بهر چه بینظیرم |
|
وقتی اگر ببینی معشوق بیقرینم |
|
|
گفتم نظر بدوزم تا بی دلم نخوانند |
|
پیشی گرفت عشقش بر عقل پیش بینم |
|
|
ای خسرو ملاحت در من نظر مپوشان |
|
زیرا که خرمنت را درویش خوشه چینم |
|
|
بالای خود میا را کز پا فتاده عقلم |
|
رخسار خو بپوشان کز دست رفت دینم |
|
|
هر چند آستینت در دست من نیفتاد |
|
لیکن بر آستانت فرسوده شد جبینم |
|
|
تا بر درت گذشتم، آسوده از بهشتم |
|
تا با تو دست گشتم، فارغ ز حور عینم |
|
|
گر بخت خفتهی من از خواب ناز خیزد |
|
هم با تو میکشم می، هم با تو مینشینم |
|
|
چون جم مرا فروغی از اهرمن چه پروا |
|
تا اسم اعظم دوست نقش است بر نگینم |
|