| | | | | | |
|
زلف مسلسل ریخته، عنبرفشانی را ببین |
|
زنجیر عدل آویخته، نوشیروانی را ببین |
|
|
قامت به ناز افراخته، خلقی ز پا انداخته |
|
دلها مسخر ساخته، کشورستانی را ببین |
|
|
در خنده آن شیرین پسر، از پسته میبارد شکر |
|
شکرفشانی را نگر، شیرین دهانی را ببین |
|
|
دوش آن مه نامهربان، می زد به کام دشمنان |
|
بشکست جام دوستان، نامهربانی را ببین |
|
|
در گلستان گامی بزن، می با گل اندامی بزن |
|
پیرانه سر جامی بزن، دور جوانی را ببین |
|
|
دستی ز زراقی بکش، ناز سر ساقی بکش |
|
جام می باقی بکش، جمشید ثانی را ببین |
|
|
در دا که در راه طلب، دیدم بسی رنج و تعب |
|
آورد جانم را به لب، دلدار جانی را ببین |
|
|
ننمود در کشتم گذر، نگذاشت بر شاخم ثمر |
|
ابر بهاری را نگر، باد خزانی را ببین |
|
|
سودای جانان را ببین، سود دل و جان را نگر |
|
داغ فراوان را نگر، درد نهانی را ببین |
|
|
زان زلف و رخ شام و سحر، در کفر و دین بردم به سر |
|
زناربندی را نگر، تسبیحخوانی را ببین |
|
|
خیز ای بت زرین کمر، در بزم خسرو کن گذر |
|
خورشید رخشان را نگر جمشید ثانی را ببین |
|
|
شه ناصرالدین کز هنر، جامش به کف، تاجش به سر |
|
جام جهان بین را نگر، تاج کیانی را ببین |
|
|
سلطان نشان تاج ور، مسند نشین دادگر |
|
مسند نشینی را نگر، سلطان نشانی را ببین |
|
|
نظم فروغی سر به سر، هم در فروشد هم گهر |
|
گوهر فروشی را نگر، گنج معانی را ببین |
|