| | | | | | |
|
سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای |
|
وین همه آشوب را بهر من آوردهای |
|
|
سرو چمان را به ناز سوی چمن بردهای |
|
قامت شمشاد را در شکن آوردهای |
|
|
نرگس مخمور را جام به کف دادهای |
|
غنچهی خاموش را در سخن آوردهای |
|
|
حقهی یاقوت را قوت روان کردهای |
|
چشمهی جان بخش را در دهن آوردهای |
|
|
در گران مایه را از عدن آرد سپهر |
|
تو ز دهان درج در در عدن آوردهای |
|
|
قافلهی مشک را از ختن آرد نسیم |
|
تو ز خط انبار مشک در ختن آوردهای |
|
|
عیسی دلها تویی کز نفس جان فزا |
|
مردهی صدساله را جان به تن آوردهای |
|
|
یوسف دل در فتاد از کف مردم به چاه |
|
تا تو چه سرنگون زان ذقن آوردهای |
|
|
جیب فروغی درید تا تو به گلزار حسن |
|
پیرهن از برگ گل بر بدن آوردهای |
|