| | | | | | |
|
شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا |
|
عمر دوباره شد نفس واپسین مرا |
|
|
با صد هزار حسرت از آن کو گذشتهام |
|
وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا |
|
|
چون برکنم ز سینهی سیمین دوست دل |
|
که ایزد نداده است دل آهنین مرا |
|
|
گفتم به چشم عقل نیفتم به چاه عشق |
|
بستی نظر ز نرگس سحر آفرین مرا |
|
|
در وعدهگاه وصل تو جانم به لب رسید |
|
امید مهر دادی و کشتی به کین مرا |
|
|
زان گه که با دو زلف تو الفت گرفت دل |
|
آسوده کردی از غم دنیا و دین مرا |
|
|
با آن که آب دیدهام از سر گذشت باز |
|
خاک در تو پاک نگشت از جبین مرا |
|
|
نازم خیال خاتم لعلت که همچو جم |
|
آفاق را کشید به زیر نگین مرا |
|
|
داد آگهی ز خاصیت آب زندگی |
|
زهری که ریخت عشق تو در انگبین مرا |
|
|
گشتم نشان سخت کمانی فروغیا |
|
یا رب مباد چشم فلک در کمین مرا |
|