| | | | | | |
|
فدای قاصد جانان کز او آسوده شد جانم |
|
بشارت های خوش داد از اشارتهای جانانم |
|
|
به عالم هیچ عیشی را از این خوشتر نمیدانم |
|
که جام از من تو بستانی و من کام از تو بستانم |
|
|
نمیدانم چه عشق است این که یک جا کند بنیادم |
|
نمیدانم چه سیل است این که یک سر ساخت ویرانم |
|
|
شنیدم کز برای هر شبی روزی مقرر شد |
|
ندانم روز کی خواهد شدن شب های هجرانم |
|
|
میان جمع بنگر آن سر زلف پریشان را |
|
اگر خواهی بدانی صورت حال پریشانم |
|
|
مگر از پرده بیرون آمد آن شوخ پری پیکر |
|
که یک سر آشکارا شد همه اسرار پنهانم |
|
|
من از بد عهدی سنگین دلان هرگز نمینالم |
|
اگر سست است اقبالم ولی سخت است پیمانم |
|
|
من از دردت به حال مردن افتادم بگو تا کی |
|
نمیپرسی ز احوالم نمیکوشی به درمانم |
|
|
اگر چه قابل بزم حضورت نیستم اما |
|
شبی را میتوانی روز کردن در شبستانم |
|
|
شبی در عالم مستی، همین قدر آرزو دارم |
|
که مست از جای برخیزی و بنشینی به دامانم |
|
|
گریبان تو را از دست چون دادم ندانستم |
|
که تا دامان محشر چاک خواهد شد گریبانم |
|
|
سلیمان گر به خاتم کرد تحصیل سلیمانی |
|
من از خاصیت لعل تو بیخاتم سلیمانم |
|
|
فروغی آن مه نامهربان را کاش میگفتی |
|
که سویم بنگر از رحمت که مدحت خوان سلطانم |
|
|
خدیو دادگستر ناصرالدین شاه دریادل |
|
که دست همتش گوید سحاب گوهرافشانم |
|