فروغی بسطامی (غزلیات)/فریاد که رفت خونم از یاد
فریاد که رفت خونم از یاد | چون دیده به روی قاتل افتاد | |||||
فرزند بشر بدین روش نیست | حوری بچهای تو یا پریزاد | |||||
آتش به درون من کسی زد | کز خانه تو را برون فرستاد | |||||
تا طرهی پرشکن گشادی | عشقم گرهی ز کار نگشاد | |||||
تا دانهی خال تو برآید | بس خرمن جان من که رفت برباد | |||||
بر بست به راستی میان را | در بندگی تو سرو آزاد | |||||
عشق تو حریف سخت پیمان | عهد تو بنای سست بنیاد | |||||
سر رشتهی کین ندادی از دست | ویرانهی دل نکردی آباد | |||||
من بودم و نالهی فروغی | آن هم اثری نکرد فریاد |