فروغی بسطامی (غزلیات)/محبان را نصیب است از حبیبان
محبان را نصیب است از حبیبان | من حسرت کش از حسرت نصیبان | |||||
فغان کان گلبن سرکش ندارد | سری با نالههای عندلیبان | |||||
مرا گویند از آن رو دیده بربند | که فارغ باشی از پند ادیبان | |||||
دلی میباید از آهن کسی را | که بر بندد نظر زین دل فریبان | |||||
به چشم خود اگر بینی اجل را | از آن خوش تر که دیدار رقیبان | |||||
نمیماند شکیبم در محبت | چو میمیرد یکی از ناشکیبان | |||||
کشد سر در گریبان ماه و خورشید | چو بگشایی ز هم چاک گریبان | |||||
فروزان طلعت صبح سعادت | معنبر طرات شام غریبان | |||||
فروغی را به درد عشق کشتی | خلاصش کردی از ناز طبیبان |