| | | | | | |
|
مرا با چشم گریان آفریدند |
|
تو را با لعل خندان آفریدند |
|
|
جهان را تیرهرو ایجاد کردند |
|
تو را خورشید تابان آفریدند |
|
|
خطت را عین ظلمت خلق کردند |
|
لبت را آب حیوان آفریدند |
|
|
خم موی تو را دیدند بر روی |
|
قرین کفر و ایمان آفریدند |
|
|
پریشان زلف تو تا جمع گردید |
|
دل جمعی پریشان آفریدند |
|
|
سرم گوی خم چوگان او شد |
|
چو گوی از بهر چوگان آفریدند |
|
|
من از روز جزا واقف نبودم |
|
شب یلدای هجران آفریدند |
|
|
به مصر آن دم زلیخا جامه زد چاک |
|
که یوسف را به کنعان آفریدند |
|
|
به چه افتاد وقتی یوسف دل |
|
که آن چاه زنخدان آفریدند |
|
|
زمانی سرو را از پا فکندند |
|
که آن قد خرامان آفریدند |
|
|
صف عشاق را روزی شکستند |
|
که آن صف های مژگان آفریدند |
|
|
فروغی را شبی پروانه کردند |
|
که آن شمع شبستان آفریدند |
|