فروغی بسطامی (غزلیات)/مردان خدا پردهی پندار دریدند
مردان خدا پردهی پندار دریدند | یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند | |||||
هر دست که دادند از آن دست گرفتند | هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند | |||||
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند | یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند | |||||
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند | یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند | |||||
جمعی به در پیر خرابات خرابند | قومی به بر شیخ مناجات مریدند | |||||
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد | یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند | |||||
فریاد که در رهگذر آدم خاکی | بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند | |||||
همت طلب از باطن پیران سحرخیز | زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند | |||||
زنهار مزن دست به دامان گروهی | کز حق ببریدند و به باطل گرویدند | |||||
چون خلق درآیند به بازار حقیقت | ترسم نفروشند متاعی که خریدند | |||||
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است | کاین جامه به اندازهی هر کس نبریدند | |||||
مرغان نظرباز سبکسیر فروغی | از دام گه خاک بر افلاک پریدند |
در کتاب های قدیمی مثلاً در کتابی که مرحوم درویش با ویراستاری مرحوم سعید نفیسی در سال ۱۳۴۲ منتشر کرده ، یعنی همه جا غیرخداهیچ ندیدند آمده که منطقاً بیان محتوی را غنی تر و قوی تر می گرداند