فروغی بسطامی (غزلیات)/من بر سر کوی تو ندیدم
من بر سر کوی تو ندیدم | خاکی که بر سر نکرده باشم | |||||
از دست جفای تو نماندهست | شهری که خبر نکرده باشم | |||||
جز مهر تو در دلم نرفتهست | مهری که به در نکرده باشم | |||||
شب نیست که با خیال قدت | دستی به کمر نکرده باشم | |||||
در حسرت زلف تو شبی نیست | کز گریه سحر نکرده باشم | |||||
یک باره مرا مکن فراموش | تا فکر دگر نکرده باشم | |||||
کردی نظری به من که دیگر | از فتنه حذر نکرده باشم | |||||
تیری ز کمان رها نکردی | کش سینه سپر نکرده باشم | |||||
از سیل سرشکت خانهای نیست | کش زیر و زبر نکرده باشم | |||||
خاکی نه که در غمش فروغی | زآب مژه تر نکرده باشم |