| | | | | | |
|
هر جا کشند صورت زیبای شاه را |
|
خورشید سجده میکند آن جایگاه را |
|
|
شمس الملوک ناصرالدین شه که صورتش |
|
معنی نمود آیت خورشید و ماه را |
|
|
شاهنشهی که حاجب دولتسرای او |
|
بر خسروان گشوده در بارگاه را |
|
|
فرماندهی که لشکر کشورگشای او |
|
برداشتند از سر شاهان کلاه را |
|
|
شاهی که از سعادت پای مبارکش |
|
بر چشم خود فرشته کشد خاک راه را |
|
|
سروی است قد شاه که در بوستان سحاب |
|
شوید به آب چشمه مهرش گیاه را |
|
|
بر مهر شاه باش وز کینش کناره گیر |
|
گر خواندهای کتاب ثواب و گناه را |
|
|
جز شاه کیست سایهی پایندهی اله |
|
زین سایه سر مپیچ و مرنجان اله را |
|
|
در دور او نبرده فلک نام ظلم را |
|
در عهد او ندیده جهان دود آه را |
|
|
هم حضرتش مراد دهد نامراد را |
|
هم درگهش پناه دهد بیپناه را |
|
|
هم حلم او قوام زمین کرده کوه را |
|
هم عزم او به کاهکشان برده کاه را |
|
|
هم زرفشانده دامن هر تنگدست را |
|
هم گوش داده نامه هر دادخواه را |
|
|
گر در شاهوار شود بس عجب مدار |
|
بر سنگ اگر کند ز عنایت نگاه را |
|
|
تا بست نقش صورت او صورت آفرین |
|
در هم شکست دایرهی کارگاه را |
|
|
تا در دعای شاه فروغی قدم زدیم |
|
در یافتیم فیض دم صبحگاه را |
|