| | | | | | |
|
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود |
|
آه از این راه که باریک تر از موی تو بود |
|
|
رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت |
|
که ره قافلهی دیر و حرم سوی تو بود |
|
|
گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید |
|
که سر همت ما بر سر زانوی تو بود |
|
|
پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد |
|
بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود |
|
|
پنجهی چرخ ز سر پنجهی من عاجز شد |
|
که تواناییام از قوت بازوی تو بود |
|
|
زان شکستم به هم آیینهی خودبینی را |
|
که نگاهم همه در آینهی روی تو بود |
|
|
پیر پیمانهکشان شاهد من بود مدام |
|
که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود |
|
|
تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم |
|
که قیامت مثل از قامت دلجوی تو بود |
|
|
ماه نو کاسته از گوشهی گردون سر زد |
|
که خجالتزدهی گوشهی ابروی تو بود |
|
|
نفس خرم جبریل و دم باد مسیح |
|
همه از معجزهی لعل سخنگوی تو بود |
|
|
مهربانی کسی از دور فلک هیچ ندید |
|
زان که هم صورت و هم سیرت و هم خوی تو بود |
|
|
هیچ کس آب ز سرچشمهی مقصود نخورد |
|
مگر آن تشنه که جایش به لب جوی تو بود |
|
|
دوش با ماه فروزنده فروغی میگفت |
|
کافتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود |
|