| | | | | | |
|
پیش من کام رقیب از لعل خندان میدهد |
|
از یکی جان میستاند بر یکی جان میدهد |
|
|
میگشاید تا ز هم چشمان خواب آلوده را |
|
هر طرف بر قتل من از غمزه فرمان میدهد |
|
|
میکشد عشقم به میدانی که جان خسته را |
|
زخم مرهم میگذارد، درد درمان میدهد |
|
|
خوابم از غیرت نمیآید مگر امشب کسی |
|
دل به دلبر میسپارد جان به جانان میدهد |
|
|
گر چنین چشم ترم خونآب دل خواهد فشاند |
|
خانهی همسایه را یک سر به توفان میدهد |
|
|
من که دست چرخ را میپیچم از نیروی عشق |
|
هر دمم صد پیچ و تاب آن زلف پیچان میدهد |
|
|
یارب از آن موی مسلسل را پریشانی مباد |
|
زان که گاهی کام دلهای پریشان میدهد |
|
|
وای بر حال گرفتاری که دست روزگار |
|
دست او میگیرد و بر دست هجران میدهد |
|
|
هر که میبوسد لب ساقی به حکم می فروش |
|
نسبت می را کجا با آب حیوان میدهد |
|
|
یک جهان جان در بهای بوسه میخواهد لبش |
|
گوهر ارزندهاش را سخت ارزان میدهد |
|
|
تا فروغی گفتگو زان شکرین لب میکند |
|
گفتهی خود را به سلطان سخندان میدهد |
|
|
ناصرالدین شاه غازی آن که در میدان جنگ |
|
نطق گوهربار او خجلت به مرجان میدهد |
|