| | | | | | |
|
کفر زلفش رهزن دین است گویی نیست هست |
|
کافری سرمایهاش این است گویی نیست هست |
|
|
تا چه کرد آن سنبل نورسته در گلزار حسن |
|
کش قدم بر فرق نسرین است گویی نیست هست |
|
|
تا هوای عنبرین مویش مرا بر سر فتاد |
|
مو به مویم عنبرآگین است گویی نیست هست |
|
|
شانه تا زد چین زلفش را به همراه صبا |
|
کاروان نافهی چین است گویی نیست هست |
|
|
با صف مژگان به قتل مردم صاحب نظر |
|
چشم مستش مصلحت بین است گویی نیست هست |
|
|
با نظربازی که هرگز ترک مهر او نکرد |
|
ترک چشمش بر سر کین است گویی نیست هست |
|
|
تا ز دستم سر کشید آن گلبن باغ مراد |
|
دیدهام پراشک رنگین است گویی نیست هست |
|
|
وصل جانان قسمت اهل هوس شد ای دریغ |
|
گل نصیب دست گلچین است گویی نیست هست |
|
|
هر کجا کز عشق او عشاق ذکری سر کنند |
|
الحق آنجا جای تحسین است گویی نیست هست |
|
|
از دل خونینم ای زلف مسلسل سرمپیچ |
|
زان که اول نافه خونین است گویی نیست هست |
|
|
گر فروغی گفت من عاشق نیام باور مکن |
|
کوهکن را شور شیرین است گویی نیست هست |
|