فروغی بسطامی (غزلیات)/گر نه زلفش پی شبیخون است
گر نه زلفش پی شبیخون است | پس چرا حال دل دگرگون است | |||||
درد شیرین دوای فرهاد است | غم لیلی نشاط مجنون است | |||||
صبر در چنگ شوق مغلوب است | عقل در کار عشق مفتون است | |||||
چون ننالم که تیغ بر فرق است | چون نگریم که بخت وارون است | |||||
خون من ریخت قاتلی که به حشر | کشتهاش از حساب بیرون است | |||||
قسمت من ز کارخانهی عشق | داغ و دردی که از حد افزون است | |||||
می حرام است خاصه در رمضان | جز بر آن لعل لب که میگون است | |||||
گر ز دست تو گریه سر نکنم | چه کنم با دلی که پر خون است | |||||
تا فروغی غزلسرای تو شد | صاحب صد هزار مصمون است |