| | | | | | |
|
گر کان نمک خواهی لعل نمکینش بین |
|
اقلیم ملاحت را در زیر نگینش بین |
|
|
جان بر لب مشتاقان دور از لب او بنگر |
|
لب تشنه جهانی را از ماه معینش بین |
|
|
ای دل چو خطش سر زد پیوند از او مگسل |
|
یک چند چنان دیدی یک چند چنینش بین |
|
|
از قهر دل آزارد، وز لطف بدست آرد |
|
در شیوهی دلداری آنش نگر، اینش بین |
|
|
هر گوشه کمین کرده ابروی کاندارش |
|
در صید نظربازان بگشاده کمینش بین |
|
|
تا پاک بسوزاند خشک و تر عالم را |
|
با چهرهی زور آور بازوی سمینش بین |
|
|
خوبان همه از مهرش مهری به جبین دارند |
|
خورشید صباحت را طالع ز جبینش بین |
|
|
در عقرب اگر خواهی جولان قمر بینی |
|
زلفین چلیپا را با چهره قرینش بین |
|
|
راز همه کرد افشا، ننموده رخ زیبا |
|
هم پرده درش بنگر، هم پرده نشینش بین |
|
|
دی ماه فروغی را سرگرم وفا دیدی |
|
از بخت سیاه امروز آماده کینش بین |
|