| | | | | | |
|
گهی به دیر و گهی جلوه در حرم دارد |
|
ندانم این چه جمال است کان صنم دارد |
|
|
کسی است صاحب بخت بلند و عمر دراز |
|
که دست بر سر آن زلف خم به خم دارد |
|
|
حیات بخشد اگر خاک مقدمش نه عجب |
|
که جان زندهدلی زیر هر قدم دارد |
|
|
کسی که تکیه زند بر عنایت ساقی |
|
اگر غلط نکنم تکیهگاه جم دارد |
|
|
غلام چشم سیاهی شدم ز دولت عشق |
|
که ناز بر سر شاهان محتشم دارد |
|
|
تو خود به چشم حقیقت نظر نکردی باز |
|
وگر نه دیر و حرم هر دو یک صنم دارد |
|
|
جهان ز جنبش مژگان گرفتهای آری |
|
جهان بگیرد شاهی که این حشم دارد |
|
|
دهان تنگ تو تا آمد از عدم به وجود |
|
وجود تنگ دلان حسرت عدم دارد |
|
|
مگر ز چشم تو دم به گلستان نرگس |
|
که از خمار سحر حالتی دژم دارد |
|
|
کسی که با سر زلف تو دست پیمان داد |
|
سرش به باد فنا گر رود چه غم دارد |
|
|
از آن خدنگ تو در دل عزیز و محترم است |
|
که ره به خلوت دل های محترم دارد |
|
|
فروغی از لب شیرین شکرافشانت |
|
هزار تنگ شکر در نی قلم دارد |
|