مثنوی معنوی/جواب گفتن هدهد طعنهی زاغ را
گفت ای شه بر من عور گدای | قول دشمن مشنو از بهر خدای | |||||
گر به بطلانست دعوی کردنم | من نهادم سر ببر این گردنم | |||||
زاغ کو حکم قضا را منکرست | گر هزاران عقل دارد کافرست | |||||
در تو تا کافی بود از کافران | جای گند و شهوتی چون کاف ران | |||||
من ببینم دام را اندر هوا | گر نپوشد چشم عقلم را قضا | |||||
چون قضا آید شود دانش بخواب | مه سیه گردد بگیرد آفتاب | |||||
از قضا این تعبیه کی نادرست | از قضا دان کو قضا را منکرست |