| | | | | | |
|
زین بفرمودست آن آگه رسول |
|
که هر آنک مرد و کرد از تن نزول |
|
|
نبود او را حسرت نقلان و موت |
|
لیک باشد حسرت تقصیر و فوت |
|
|
هر که میرد خود تمنی باشدش |
|
که بدی زین پیش نقل مقصدش |
|
|
گر بود بد تا بدی کمتر بدی |
|
ور تقی تا خانه زوتر آمدی |
|
|
گوید آن بد بیخبر میبودهام |
|
دم به دم من پرده میافزودهام |
|
|
گر ازین زودتر مرا معبر بدی |
|
این حجاب و پردهام کمتر بدی |
|
|
از حریصی کم دران روی قنوع |
|
وز تکبر کم دران چهرهی خشوع |
|
|
همچنین از بخل کم در روی جود |
|
وز بلیسی چهرهی خوب سجود |
|
|
بر مکن آن پر خلد آرای را |
|
بر مکن آن پر رهپیمای را |
|
|
چون شنید این پند در وی بنگریست |
|
بعد از آن در نوحه آمد میگریست |
|
|
نوحه و گریهی دراز دردمند |
|
هر که آنجا بود بر گریهش فکند |
|
|
وآنک میپرسید پر کندن ز چیست |
|
بیجوابی شد پشیمان میگریست |
|
|
کز فضولی من چرا پرسیدمش |
|
او ز غم پر بود شورانیدمش |
|
|
میچکید از چشم تر بر خاک آب |
|
اندر آن هر قطره مدرج صد جواب |
|
|
گریهی با صدق بر جانها زند |
|
تا که چرخ و عرش را گریان کند |
|
|
عقل و دلها بیگمان عرشیاند |
|
در حجاب از نور عرشی میزیند |
|