| | | | | | |
|
این بگفت و گریه در شد های های |
|
اشک غلطان بر رخ او جای جای |
|
|
صدق او هم بر ضمیر میر زد |
|
عشق هر دم طرفه دیگی میپزد |
|
|
صدق عاشق بر جمادی میتند |
|
چه عجب گر بر دل دانا زند |
|
|
صدق موسی بر عصا و کوه زد |
|
بلک بر دریای پر اشکوه زد |
|
|
صدق احمد بر جمال ماه زد |
|
بلک بر خورشید رخشان راه زد |
|
|
رو برو آورده هر دو در نفیر |
|
گشته گریان هم امیر و هم فقیر |
|
|
ساعتی بسیار چون بگریستند |
|
گفت میر او را که خیز ای ارجمند |
|
|
هر چه خواهی از خزانه برگزین |
|
گرچه استحقاق داری صد چنین |
|
|
خانه آن تست هر چت میل هست |
|
بر گزین خود هر دو عالم اندکست |
|
|
گفت دستوری ندادندم چنین |
|
که کنم من این دخیلانه دخول |
|
|
این بهانه کرد و مهره در ربود |
|
مانع آن بدکان عطا صادق نبود |
|
|
نه که صادق بود و پاک از غل و خشم |
|
شیخ را هر صدق مینامد به چشم |
|
|
گفت فرمانم چنین دادست اله |
|
که گدایانه برو نانی بخواه |
|