محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/داردم در زیر تیغ امروز جلاد فراق
داردم در زیر تیغ امروز جلاد فراق | تا چه آید بر سرم فردا زبیداد فراق | |||||
بود بنیاد طلسم جسم من قائم به وصل | ریخت ذرات وجودم را ز هم باد فراق | |||||
من که بودم مرغ باغ وصل حالم چون بود | با دل پرآرزو در دام صیاد فراق | |||||
وصل خود موکب روان کرد ای رفیقان کو دگر | دادرس شاهی که پیش او برم داد فراق | |||||
داشتم در زیر بار عشق کاری ناتمام | چرخ گردون را تمام اما بامداد فراق | |||||
خانه تن شد خراب از سستی بنیاد وصل | وای گر جان یابد استحکام بنیاد فراق | |||||
محتشم دل بر هلاکت نه که صد ره خوشتر است | وحدت آباد فنا از وحشت آباد فراق |