محتشم کاشانی (غزلیات از رساله‌ی جلالیه)/چون من کجاست بوالعجبی در بسیط خاک

محتشم کاشانی (غزلیات از رساله‌ی جلالیه) از محتشم کاشانی
(چون من کجاست بوالعجبی در بسیط خاک)
  چون من کجاست بوالعجبی در بسیط خاک آب حیات بر لب و از تشنگی هلاک  
  دارم ز پاک دامنی اندر محیط وصل حال کسی که سوخته باشد ز هجر پاک  
  آن می که می‌دهندم و من در نمی‌کشم ریزم اگر به خاک شود مرده نشاء ناک  
  در دست وصل سوزن تدبیر روز و شب دل ز احتراز کرده نهان جیب چاک چاک  
  دست هوس دراز نسازم به شاخ وصل از حسرتم اگر رگ جان بگسلد چو تاک  
  جامم لبالب از می وصل است و من خجل کاب حیات ریخته خواهد شدن به خاک  
  بر دامنت چو گرد هوس نیست محتشم گر بر بساط قرب نشینی چو من چه باک