| | | | | | |
|
گرچه دیدم بر عذار عصمتت خال گناه |
|
چشم از رویت نبستم روی چشم من سیاه |
|
|
کم نگه کردم که رویت را ندیدم سوی غیر |
|
غیرتم بنگر که دیگر میکنم سویت نگاه |
|
|
مدعی سررشتهی وصلت به چنگ آورده است |
|
هست زلف در همت اینک به این مغنی گواه |
|
|
غیر پر کید و تو بیقید و من از مجلس برون |
|
جز خدا دیگر که پاس عصمتت دارد نگاه |
|
|
حکم غیرت نیست در ملک دلم جاری بلی |
|
از سیاستهای پیشین تایب است این پادشاه |
|
|
گردد ای بت تا کی ازین جنگهای زرگری |
|
از تو ضایع ناوک بیداد و از من تیر آه |
|
|
از ته دل با کسان میدار صحبت بعد از آن |
|
میشو از لطف زبانی محتشم را عذر خواه |
|