| | | | | | |
|
دوش ز ره قاصدی خرم و خندان رسید |
|
کز نفس او به دل رایحهی جان رسید |
|
|
از سرو بر چون فشاند گرد معنبر نسیم |
|
فیض به پست و بلند از اثر آن رسید |
|
|
روی بشارت نمود زآینهی صدق و گفت |
|
از پی آئین و عدل داور دوران نرسید |
|
|
پیک صبا هم رساند مژده کز اقبال و بخت |
|
بر در شهر سبا تخت سلیمان رسید |
|
|
از عقبش فوج فوج لشگری آمد گران |
|
شور ز گردون گذشت گرد به کیوان رسید |
|
|
تا شود اطفای ظلم بر سر ذرات ملک |
|
گرمتر از آفتاب سایهی سبحان رسید |
|
|
عزم دل شهریار سوی ره این دیار |
|
بود چنان کز بهار مژده به بستان رسید |
|
|
کرد بدین سو عبور لشگر عیش و سرور |
|
غصه به تاراج رفت قصه به پایان رسید |
|
|
موکب پر کوکبه با دو جهان دبدبه |
|
از حرکات نسیم غالیه افشان رسید |
|
|
گرد سپه کوه بر رخ گردون نشست |
|
کوکبهی خور شکست دبدبهخان رسید |
|
|
خان معلی لقب که اسم محمد بر او |
|
خلعت توفیق بود کز بر یزدان رسید |
|
|
والی والا سریر آن که بر ایوان قدر |
|
پایهی بالاییش تا نهم ایوان رسید |
|
|
میر سکندر سپاه آن که به پابوس او |
|
صد جم و دارا چو رفت نوبت خاقان رسید |
|
|
عازم کاشان هنوز ناشده اندیشهاش |
|
طنطنهی شوکتش تا به خراسان رسید |
|
|
غوث بلندست و پس ابر وجودش کزو |
|
سایه بگردون فتاد مایه به عمان رسید |
|
|
تا نپذیرد خلل سلسلهی مملکت |
|
سلسلهها را تمام سلسله جنبان رسید |
|
|
باد مرادی برخاست برق رواجی بجست |
|
فلک ز طوفان گذشت ملک به سامان رسید |
|
|
تا شکند در جهان رونق دیوان ظلم |
|
با دو جهان عدل و داد حاکم دیوان رسید |
|
|
چاره بر ملک را مالک دوران رساند |
|
بس که به چرخ بلند زین بلد افغان رسید |
|
|
در عظمت هرچه داشت صورت فرض محال |
|
از پی تعظیم او جمله به امکان رسید |
|
|
روز دغا در مصاف تیغ مبارز شکاف |
|
بر سر فارس چو راند بر فرس آسان رسید |
|
|
سینهی اعدای او خانهی زنبور شد |
|
بس که ز شستش بر او ناوک پران رسید |
|
|
خصم دغا هرکجا کرد ز دستش فراز |
|
مرگ همانجا به او دست و گریبان رسید |
|
|
بس که شد از هیبتش جان ز بدنها برون |
|
تیغ بهر سو که راند بر تن بیجان رسید |
|
|
جانب او بس که داشت بیش ز امکان فضا |
|
بر سر خصمش اجل پیش ز فرمان رسید |
|
|
ای مه انجم حشم وی ملک محتشم |
|
کز نسقت ملک را کار به سامان رسید |
|
|
من برهی طاعتت گرچه ز دوران نیم |
|
جان به لب طاقتم از غم دوران رسید |
|
|
شربت لطفی فرست کاین تن رنجور را |
|
درد کشیدن خطاست حال که درمان رسید |
|
|
تا ز صعود بخار خواهد از ابر بهار |
|
قطره ز بالا فتاد رشحه به بستان رسید |
|
|
ابر نوال تو را مایه کم از یم مباد |
|
کز تو به هر کس که بود رشحهی احسان رسید |
|