| | | | | | |
|
سهی بالای بزم آرای مه سیمای مهرآسا |
|
قدح پیمای غمفرسای روحافزای جانپرور |
|
|
سرت گردم چه واقع شد که در مجموعهی یاری |
|
رقمهای محبت را قلم بر سر زدی اکثر |
|
|
ازینت دوستر دانسته بودم کز فراق خود |
|
گماری دشمنی از مرگ بدتر بر من ابتر |
|
|
نه من آن کوچه پیمایم که شبها تا سحر بودی |
|
برای شمع راه من چراغ روزن و منظر |
|
|
چه شد آن مهربانیها که دایم بود در مجلس |
|
ز تر دامانی چشم نمینم آستینت تر |
|
|
کجا رفت آن خصوصیت که از همدم نوازیها |
|
نبود آرام از آن دست نگارین حلقه را بردر |
|
|
گمان دارد دلم زین سرکشی ای شمع بیپروا |
|
که داری از هوای دل سر پروانهای دیگر |
|
|
ز پایت برندارم سر اگر دارم کنی برپا |
|
ز کویت وانگیرم پا اگر تیغم زنی برسر |
|
|
تو را بازار گرم و من زرشک نو خریداران |
|
از آن بازار در آزار از آن آزار در آذر |
|
|
من از تشویش جان با این گران باری سبک نمکین |
|
تو از تمکین دل با آن سبک روحی گران لنگر |
|
|
ازین پس محتشم مشکل که آن صیاد مستغنی |
|
کند ضایع خدنگ خویش بر صیدی چنین لاغر |
|
|
بساط عاشقی طی ساز کز بهر دعای شه |
|
در نه آسمان باز است و آمین گوت هفت اختر |
|