| | | | | | |
|
صد شکر کز شفای شهنشاه کامران |
|
نوشد لباس امن و امان در بر جهان |
|
|
از کسوت کسوف برون آمد آفتاب |
|
وز قیروان کشید تتق تا به قیروان |
|
|
ماهی که یک دو مرحله آمد فرو ز اوج |
|
بازش نشانده است ولایت بر آسمان |
|
|
نجم سپهر سلطنت آن رجعتی که داشت |
|
با استقامت ابدی یافت اقتران |
|
|
شهباز اوج ابهت از باد تفرقه |
|
دل جمع کرد و شد متمکن بر آشیان |
|
|
نخل بزرگ سایه بستان سروری |
|
رو در بهار کرد و برون آمد از خزان |
|
|
چابک سوار عرصهی اقبال زین نهاد |
|
بر خنگ کامرانی و شد باز کامران |
|
|
در ساحت وجود شه کامیاب شد |
|
صحت گران رکاب و تکسر سبک عنان |
|
|
از بهر زیب دادن اورنگ خسروی |
|
شد بارگه نشین ملک پادشه نشان |
|
|
طهماسب پادشاه که پیش درش به پاست |
|
صد پاسبان همه ملک و پادشاه و خان |
|
|
شاهنشهی که گشت ازو پای کاینات |
|
در شاه راه مذهب اثنی عشر روان |
|
|
فرمان دهی که رونق دین محمدی |
|
داد آن چنان که بود رضای خدا در آن |
|
|
زنجیر عدل بسته چنان که اعتماد پاس |
|
دارد شبان به گرگ ستم پیشه عوان |
|
|
در جنب کاخ رفعتش افتاده بس قصیر |
|
ارکان قصر قیصر و ایوان اردوان |
|
|
نوشیروان کجاست که بیند کمال عدل |
|
طغرل تکین کجاست که بیند علوشان |
|
|
در پای باد پای مرادش همیشه چرخ |
|
گوئیست سر نهاده به فرمان صولجان |
|
|
با قوت قضا نکند رخنه در هوا |
|
کز بینفاذ او بجهد تیری از کمان |
|
|
روز دغا چو پای در آرد به رخش کین |
|
گوش فلک گران شود از بانگ الامان |
|
|
وقت سخا چو دست برآرد به کار بذل |
|
در یک نفس دمار برآرد ز بحر و کان |
|
|
یک فرد آفریده خدا کز ترحمش |
|
غرق تنعمند درین تیره خاکدان |
|
|
چندین هزار مفلس و محتاج و بینوا |
|
چندین هزار عاجز و مسکین و ناتوان |
|
|
داده است ذوالجلال به شخص جلالتش |
|
تشریف عمر سرمدی و عز جاودان |
|
|
هر یک نفس ز عمر ابد اقتران وی |
|
روح جدید میدمد اندر تن جهان |
|
|
امن و امان عالم کون و فساد راست |
|
آن خسرو زمین و زمان تا ابد ضمان |
|
|
خواهد نهاد غاشیه مدت حیات |
|
آن شهسوار بر کتف آخرالزمان |
|
|
تخت بلند پایه بنو زیب ازو چه یافت |
|
بخت جهان پیر دگر باره شد جوان |
|
|
دشمن که بسته بود به قصد جدل کمر |
|
فتح آمد از کنار و زدش تیغ بر میان |
|
|
هرکس که دعوی فدویت به شاه داشت |
|
گر بود از ته دل و گز از سر زبان |
|
|
چرخ از دو روزه عارضه آن جهان پناه |
|
در دوستی و دشمنیش کرد امتحان |
|
|
تا دشمنان آن ملک و انس و جان شوند |
|
از یاس پشت دست گران جیب جان دران |
|
|
دستی ز غیب آمد و صد ساله راه بست |
|
سدی میان دست و گریبان انس و جان |
|
|
یارب مباد عهد شبان دگر نصیب |
|
آن گله را که موسی عمران بود شبان |
|
|
شکر خدا که تخت خلافت ز فر شاه |
|
باز از زمین رساند سر خود بر آسمان |
|
|
شکری دگر که از اثر صدق این خبر |
|
زد تیر مرگ بر دل اعدا خبر رسان |
|
|
وز لطف بر جراحت ما مرهمی نهاد |
|
کاسوده گشت از آن دل و آرام یافت جان |
|
|
معمورهی جهان که نبود ایمن از خطر |
|
بخشید از انقلاب زمان ایزدش امان |
|
|
شکر دگر که در حرم آن جهان پناه |
|
ضایع نگشت خدمت معصومهی جهان |
|
|
زهرا ز هادتی که ندادست روزگار |
|
شهزادهای به طاعت و تقوای او نشان |
|
|
مریم عبادتی که سزد گر سپهر پیر |
|
سجادهاش به دوش کشد همچو کهکشان |
|
|
بلقیس روزگار پریخان که روزگار |
|
از صبر بر مراد خودش ساخت کامران |
|
|
واندر تن مبارکش از محض لطف کرد |
|
جانی دگر ز صحت شاه جهانیان |
|
|
وان سیل غم که در پی آن شاهزاده بود |
|
از وی گذشت و شد متوجه به دشمنان |
|
|
وان آتشی که مضطربش داشت چون سپند |
|
ابر کرم ز غیب برو شد مطر فشان |
|
|
تابنده باد در دو جهان کوکبش که هست |
|
شاه سپهر کوکبه را شمع دودمان |
|
|
عمرش دراز باد که تدبیر صایبش |
|
دولت سرای شاه جهان راست پاسبان |
|
|
وقتست کز نتایج اقبال بشنوند |
|
اهل زمین دو تهنیت از آسمانیان |
|
|
مفهوم عام تهنیت اول آن که رفت |
|
بیرون ز طالع شه صاحبقران قران |
|
|
در عرصهای که بود عنان خطر سبک |
|
زان شهسوار گشت رکاب ظفر گران |
|
|
بر ضعف پشت کرد و به قوت نهاد روی |
|
دین نبی به عون خدا ز آن خدایگان |
|
|
بستان شرع مرتضوی زاب تیغ وی |
|
شاداب شد چنان که سبق برد از جنان |
|
|
مضمون خاص تهنیت دیگر آن که شد |
|
قربانی برای شه آماده بیگمان |
|
|
کز وی جسیم ترغنمی در بسیط خاک |
|
دوران نداده بود به دورانیان نشان |
|
|
آری برای دفع بلای شهی چنین |
|
دهر احتیاج داشت به قربانی چنان |
|
|
وآن اضطراب کشتی او در میان خوف |
|
تسکینپذیر گشت وشد از ورطه بر کران |
|
|
در چارماهه خدمت خود در طریق صدق |
|
صد ساله راه بیشتر آمد ز همگنان |
|
|
در خیرهای مخفی و طاعات مختفی |
|
کاری که داشت ساخت ز معبود غیبدان |
|
|
ایزد برای حکمتی از نور فاطمه |
|
کرد آن ستاره بر فلک احمدی عیان |
|
|
وز بهر خدمتی که نیامد ز دست غیر |
|
داد این یگانه را به شه پادشه نشان |
|
|
منت خدای را که دل شاه دین پناه |
|
آیینه است و نیست درو صورتی نهان |
|
|
تابیده بر ضمیر همایونش از ازل |
|
نوعی که بوده صورت اخلاص این و آن |
|
|
شاها غلام ادعیه خوان تو محتشم |
|
کز به دو فطرت آمده مداح خاندان |
|
|
واندر صفات کوکبه پادشاهیش |
|
سی سال شد که کلک به ناله است در بنان |
|
|
وز بهر جان درازی نواب کامیاب |
|
کوته نمیکند ز دعا یک زمان زبان |
|
|
امروز پای بادیه پویش روان چو نیست |
|
کاید دوان به سجده آن خاک آستان |
|
|
بهر یگانه پادشه خود که در دو کون |
|
فرض است شکر سلطنتش بر یکان یکان |
|
|
هر لحظه میکند ز دعاهای بیریا |
|
صد کاروان به بارگه کبریا روان |
|
|
یارب به صفدری که اگر اتصال شرق |
|
خواهد به غرب واسطه برخیزد از میان |
|
|
کز بهر استقامت دین ساز متصل |
|
این سلطنت به سلطنت صاحبالزمان |
|