نادره ایام حکیم عمر خیام/آرامگاه خیام
آرامگاه خیام
مرحوم میرزای قزوینی، در حواشی (چهار مقاله)، ضمن مطالبی راجع بخیام، بنقل از (تاریخ ادبیّات ایران) تالیف شادروان؛ پرفسر برون، چنین مینویسد:–
«مستر سیمپسن، در ماه اکتبر سال ۱۸۸۴ به نیشابور رسید و از آنجا مکتوبی بیکی از دوستان خود نوشته که بعضی از فقرات آن از قرار ذیل است:–
«در این روزها، بمناست اینکه عبور ما از حوالی نیشابور افتاد، من در باب عمر خیام تفحّص و تفتیش زیادی نمودم و از هر کس بحث و کاوش کردم. میخواستم بدانم آیا خانهای که عمر در آن منزل داشته، هنوز باقی است(!) یا اینکه هیچگونه یادگاری دیگر از او بجای مانده است؟ معلوم شد که بجز مقبرهٔ او الیوم هیچ اثری از آثار او باقی نیست. در تمام مدّتی که کمیسیون سرحدّی افغان در خاک ایران میباشد، مهمان اعلیحضرت شاه است و از جانب شاه یک نفر مهماندار برای پذیرائی ما و مراقبت اینکه هرچه ما خواسته باشیم از جزئی و کلّی حاضر و مهیّا باشد، معیّن شده است.
این مهماندار خیلی فاضل و ادیب بنظر میآید و با عمر و اشعار او مأنوس است. بما میگفت که من قبر عمر خیام را میدانم کجاست و وعده داد که وقتی به نیشابور رسیدیم ما را بدانجا برد. همین که به نیشابور رسیدیم، فوراً، بعزم زیارت مرقد عمر حرکت نمودیم.»
«مستر پیتر رئیس کمیسیون نیز با ما همراه شد. مقبرهٔ عمر، تقریباً، دو میل در جنوب نیشابور حالیّه واقع است. بدین جهة سواره بدانجا روانه شدیم. در اثناء راه یک گنبد کبود باشکوهی از دور نمایان شد. مهماندار بما نشان داد که مقبره آنجاست. هرچه نزدیکتر میشدیم فخامت و عظمت بناء آن گنبد ظاهرتر میشد. و اهمیّت آن وقتی خوب معلوم میشود که بخاطر بیاورید که دیوارهای شهر و قلعه و تقریباً تمام بنیه و عمارات این نقطه از ایران با گل خام ساخته شده است. شکوه و عظمت بنای گنبد در ذهن من اثر غریبی نمود و در پیش خود میگفتم که ببینید هموطنان عمر خیام اورا تا چه اندازه محترم میدارند و چه بنای رفیعی برای تخلید ذکر و ابقاء اسم او بر پا نمودهاند و جائی که این شاعر جلیل القدر در وطن خود باین درجه محترم و معظّم باشد جای تعجّب نیست که نام او در ممالک مغرب نیز بدان سرعت اشتهار یافته است.
باری، تمام عرض راه، من در اینگونه خیالات بودم؛ ولی وقتی که بمقبره رسیدیم معلوم شد بکلّی من در خبط بودهام. این نقطه، یک امامزادهایست و گنبد کبود روی قبر اوست، شرافت امامزاده بواسطه شرافت آبا و اجداد ویست؛ در صورتیکه شرافت عمر خیام که ما او را بدان جهة محترم میداریم بواسطهٔ صفات ذاتیّه و خصال شخصیّهٔ خود اوست».
«باری، امامزاده مذکور موسوم است به (محمّد محروق) و برادر امام رضا علیهالّسلام است که در مشهد مدفون و زیارتگه جمیع فرق شیعه است. در حوالی مقبرهٔ امامزاده قبرستانی است که از قدیم الایّام مردم مردگان خود را در آنجا دفن میکردهاند و بلاشکّ بقای مقبرهٔ خیام تا امروز نیز از دولت مقبرهٔ این امامزاده است و ما باید از محمّد محروق و شرافت ارثی او که باعث بقای این اثر نفیس گردیده بیاندازه متشکّر باشیم، صفات شخصی او هر چه بوده گو باش»
«خلاصه، از صحن برواقی که مقبرهٔ امامزاده در آنجا واقع است بالا رفتیم. مهماندار ما بطرف دست چپ برگشت. در یک زاویه ملاحظه شد که مقبرهٔ خیام واقع است. سقف آن بسیار خشن و ناهموار و دارای سه هلالی و دیواره و سقف گچکاری شده؛ ولی گچ جابجا ریخته است. بنائی که روی قبر میباشد عبارتست از مربّعی مستطیل که از آجر و گچ ساخته شده و هیچگونه زینت و آرایشی ندارد. اگر مقبرهٔ عمر خیام خیلی پریشان و خرابست؛ ولی گویا در همین نزدیکیها مرمّتی در آن شده است و از اینجا معلوم میشود که اهل نیشابور بکلّی عمر خیام خود را فراموش نکردهاند».
سیاستمدار معروف انگلستان لرد کورزون[۱] در کتابی[۲] راجع بایران و ایرانیان که در دو جلد بزرگ تدوین کرده، ضمن بحث از اشیا و اوضاع و احوالی که در اثنای مسافرت خود بشرق و هنگام اقامتش در نیشابور مشاهده کرده است مینویسد:–
«قبر شاعر منجّم ایرانی؛ عمر الخیّامی که نام و آثار او بنسل حاضر با قلم داهیانهٔ فیتزجرالد و نوشتههای بعضی دیگر از شعرا و مترجمان مادون او شناسانده شده، در نیشابور است بخاطرم میآید که وقتی در دیباچهٔ یکی از مترجمان یا مقلّدان خیام خواندهام که با وضع مستمندانهٔ آرزو کرده است که کسی پیدا شود و یک جلد از رباعیات اورا که بزبان انگلیسی است برداشته بمزار خیام برده و آنرا مانند یادگاری بر سر قبر او بگذارد. هنگامی که نیشابور رفتم اگر این کتاب نزد من بود؛ هم برای انجام دادن تمنّای این نویسنده و هم بمنظور سبک کردن بار سنگین مسافرت، این آرزو را بجا میآوردم؛ ولی میترسم که حال پریشان قبریکه من در نیشابور دیدم، انگلیسیانی را که حیران دهای خیام هستند، بسیار متأثّر سازد. این مزار که روزگاری با جدولهای آب و باغچههای پر از گل آراسته بوده، امروز در وسط باغ متروکی است که با علفهای هرزه مستور است. روی این قبر چیزیکه نام و نشان و شهرت و شأن شاعر را نشان دهد، هرگز و بهیچوجه مشهود نیست. میترسم عزّت و احترامی که ایرانیان عصر حاضر بخیام میگذارند، از آنچه یکنفر لندنی در قرن نوزدهم درباره یک ماتیو پاریس[۳] یا بک مولمسبوری[۴] منظور میداشته، پایینتر باشد».
دکتر عبدالله جودت بیک، در مقدّمهٔ طبع اوّل مجموعهای که بنام (رباعیات خیام) منتشر ساخته است، ضمن شرح شأن و شهرت خیام در مغرب و مجهول و مکتوم ماندن موقع و مقام او در مشرق در اوان تحریر آن مقدمه (۱۹۱۶ میلادی تقریباً) با نهایت تأثّر چنین مینویسد:–
«آنچه بیشتر مایهٔ تأثّر و تأسّف (اشک آور و گریستنی) است، اینست که خود ایرانیان هنوز دارای مجموعهٔ مطبوعی از رباعیات خیام که شایان شأن و مقام او باشد نیستند. سخن که باینجا کشید این حکایت موجب حیرت و ضجرت که روزی دوست من خلیل خالدبیک از پرفسر برون برای من نقل کرد، بیادم افتاد:
«در موقع مسافرت مظفّرالّدین شاه باروپا و اقامت موقّت او در لندن جمعیّت (دوستداران عمر خیام) هیئتی از اعضاء خود که آشنای زبان فارسی بودهاند، انتخاب و مأمور میکنند که نزد شاه رفته و از او اجازهٔ ساختن بنای یادبودی بر روی قبر خیام تحصیل کنند. هیئت مذکور پس از رسیدن بحضور و عرض تعظیم و بیان منظور بانتظار امتنان شاه و ظهور آثار خرسندی از جانب او سکوت اختیار میکنند. در این موقع شاه رو بصدر اعظم خود کرده میپرسد: «آقا، ابن عمر خیام چه چیز است؟.» و با ابراز جهالت خود از این راه حاضران را غرق حیرت میسازد».
دکتر جودت بیک پس از نقل این قصّه میگوید: «اگر شاهد و راوی این واقعه پرفسر برون و خلیل خالد بیک نبودند بسهولت نمیشد باور کرد که فرزند پدری که با وجود استعداد استبداد حوصله سوزی واجد قریحهٔ ساختن اشعار بلندی مانند این قطعه بوده–:
«از مشبّکهای رنگارنگ، یک پرتو فتاد؛ | ||||||
کفر و دین، دیر و حرم شد، سبحه شد، زنّار شد. | ||||||
ساقی روز ازل، چون جرعهای بر خاک ریخت؛ | ||||||
تاک شد، انگور شد، می شد، نصیب یار شد». |
تا این اندازه دارای جهل و غباوت بوده باشد!..»
بنظر نگارنده، راوی هر که باشد، در صحّت روایت بنحویکه صورت گرفته، بازهم جای شبهه و تردیدی باقی است؛ زیرا مظفّرالّدین شاه، شخص باسوادی بوده و بادبیّات چندان علاقه داشته که در مسافرتهای خود با کالسکه بداستانهای شاهنامه که امیر بهادر معروف از بر داشته و سرسواری و پهلوی کالسکه از حفظ میخوانده گوش میداده است و چنین شخصی متصوّر نیست که نام خیام را نشنیده و او را نشناخته و رباعیات او را ندیده و نخوانده باشد و در هر حال پادشاهی را که در حین اعطاء فرمان حکومت مشروطه بملّت خود، چشمانش را اشک عطوفت تر کرده، نمیتوان دارای جهالت و غباوتی شناخت که عبدالله بیک خیال کرده است. فقط، میشود تصوّر کرد که در آنموقع که هیئتی از دوستداران ایران بحضور شاه مشارالیه رسیده، او، از آنان طرح مسائل مهمّتر و راهنمائیها و بلکه مساعدتهای سیاسی عمدهای را انتظار داشته و وقتی که منظور آنانرا فهمیده، ممکن است که از روی شدّت تأثّر و غایت یأس بر زبان رانده باشد که «آقا، اینها چه چیز است» و واقعاً هم از قرنها پیش اوضاع و احوالی برای شاه نامبرده بارث باقی مانده بوده که بهیچوجه مجال افکار و اقداماتی مانند بنای مزار آبرومندی برای خیام نمیداده است و همین ادبار و انحطاط همه جانبه بود که مردم را بستوه آورده و منتهی بنهضت مشروطه خواهی گردید. پس از استقرار اصول مشروطه نیز حوادث هولناک عالم و لطمات شدیدی که این حوادث بایران زد و طوفانهای موحشی که در این کشور تولید کرد بعلاوهٔ گرفتاریهای اختصاصیی که خودش داشت، بازهم، فرصت اینگونه ترمیمات را نمیداد؛ تا اینکه در سالهای اخیر، انجمن آثار ملّی، که از رجال وطنخواه و خیّر بمنظور انجام این قبیل امور تشکیل یافته، در ضمن سایر اقداماتی که برای احیای آثار باستانی و تعمیر و نگهداری ابنیهٔ تاریخی و بزرگداشت مفاخر ملّی در تمام نواحی کشور آغاز کرده؛ بتجدید بنای آرامگاه خیام نیز شروع نمود. استخوانبندی این بناء، در سال ۱۳۳۹ بسر آمده و قسمت عمدهٔ مراحل دیگر آن در سال ۱۳۴۰ انجام یافته و باقی ساختمانش در نیمهٔ اوّل سال ۱۳۴۱ بپایان رسید. روی کار بنای آرامگاه، معرّقکاری سنگی است. سقف زیرین گنبد، کاشیکاری معرّق است. بدنهٔ بنا، کاشیکاریهای معرّق لوزی شکل بزرگی است حاوی منتخباتی از رباعیات خیام بخط تعلیق بسیار درشت و نقوش گل و بونهٔ اسلیمی در جبهههای خارج و داخل آن. اطراف محوّطهٔ خارج بنا آب نماهائی است با سنگ گرانیت. دیوارههای بلند کرسی بنا با سنگ برافراشته شده. بین کرسی محوّطه و بقعهٔ امامزاده محمّد محروق نردهٔ کوتاه سراسری نصب گردیده. محوّطهٔ آب نماهای اطراف آرامگاه خیام بوسیله سنگهای گرانیت طبیعینما پوشش یافته، محوّطهٔ آرامگاه چمنکاری شده، پیادهروهائی در اطراف مهمانسرا و دفتر کتابخانهٔ خیام ساخته شده، برای مهمانسرا و دفتر کتابخانه فرش و مبل و تختخواب تهیّه گردیده، در محوّطهٔ باغ آرامگاه، خیابانها و حاشیهها و سینهمالها برای گلکاری و چمنکاری احداث شده، ابنیهٔ قدیمی کنار باغ آرامگاه ترمیم یافته، خیابانهای ورودی و جنوبی آرامگاه اسفالت گردیده، دیوارهای خیابان روبرو با سنگ ساخته شده و از جاده (نیشابور – مشهد) تا آرامگاه، خیابان مشجّر و اسفالتی احداث و در میدان ابتدای آن بنائی برای برق ساخته شده و موتور آنهم نصب گردیده و علاوه بر تزیینات و ریزهکاریهای دیگر، بوسیله تعمیرات و ترمیمات وسیعی که در بقعهٔ امامزاده محمّد محروق صورت گرفته، بر شکوه و نزهت آرامگاه خیام افزوده شده و بدین طریق تلافی مافات، از حیث توقیر و تکریم مزار و مقام خیام، تا آنجا که برای انجمن آثار ملّی امکان داشته، بعمل آمده و راه هر گونه ایراد و انتقادی هم که از این جهة بهموطنان او تا این اواخر باز بوده، از این ببعد بسته شده است. خداوند تبارک و تعالی بانیان و باعثان اینگونه آثار و ابنیه را که محفظهٔ حیثیّت و آبروی یک ملّت نجیب و کهنسالی است توفیق هرچه بیشتر و اجر هرچه بهتر عطا فرماید.