نادره ایام حکیم عمر خیام/سایر اشعار خیام

سایر اشعار خیام

بخیام، علاوه بر رباعیات، اشعار دیگری هم بزبانهای فارسی و عربی نسبت داده شده که از آنجمله است چهار قطعه شعر فارسی زیر:–

– ۱ –

  دوش با عقل این سخن گفتم: «کشف کن با من احتمالی چند»  
  گفتم «ای مایه همهٔ دانش، کرد خواهم ز تو سوالی چند»  
  گفتم «از عمر من شدم بیزار» گفت «سوز و بساز سالی چند»  
  گفتم «این دور زندگانی چیست؟» گفت «خوابی و یا خیالی چند»  
  گفتمش چیست کدخدائی، گفت «اندکی عیش و غصّه سالی چند»  
  گفتم «اهل ستم چه طایفه‌اند؟» گفت «گرک و سک و شغالی چند»  
  گفتمش «چون ستائی ایشانرا؟» گفت «بدمهر و بدسگالی چند»  
  گفتم «این دل بهوش کی گردد؟» گفت «چون خورد کوشمالی چند»  
  گفتمش «چیست گفتهٔ خیام؟» گفت «پیر است، حسبحالی چند».  

– ۲ –

  مرا لقمهٔ نان که درخور بود، پدید آورم از ره دهقنت.  
  بنزدیک دونان نخواهم نمود ز بهر دو نان بعد ازین مسکنت.  
  من و طاعت و گوشهٔ عافیت؛ زهی پادشاهی، زهی سلطنت...  

– ۳ –

  آخر کرا کند که ز بهر دو روزه عمر مغرور جاه و نعمت دنیا شود کسی؟  
  یا از برای یک شکم نان نیم سیر گردد رهین منّت انعام هر خسی؟  
  آزاده باش و قائع و شاکر بحکم حق، دل در خدای بند و مجو آرزو بسی...  

– ۴ –

  نه بگوشش درست روزی خلق؛ تا بجدّ و بجهد داد ستند.  
  از تکاپوی، رزق نفزاید؛ گرچه هر کس در آن فتادستند.  
  بی بر و بار مانده سرو و چنار ور چه صد دست بر گشادستند.  
  باز نرگس فکنده سر در پیش؛ بر سرش تاج زر نهادستند؛  
  تا بدانی که طالعیست همه، هر کسی را چنانکه دادستند.  

از این چهار قطعه شعر فارسی که در بالا نگاشته شد؛ قطعهٔ اوّل را، گذشته از اینکه تخلّص خیام دارد، در مجموعهٔ (رباعیات خیام) که شادروانان فیلسوف دکتر رضا توفیق بیک و حسین دانش مشترکا منتشر ساخته‌اند، درج و نوشته شده‌است که «این منظومهٔ ظریف و معنیدار هم در بعضی از ماخذهای موثّق بخیام نسبت داده شده است». و قطعه‌های دوّم و سوّم و چهارم هرسه، در کتاب (انیس الوحده و جلیس الخلوه) تألیف محمود بن محمود بن علیّ حسنیّ گلستانه‌ئی بنام خیام درج شده است[۱]

این پنج قطعهٔ عربی نگاشته در زیر نیز از جملهٔ اشعاریست که بخیام نسبت داده شده است:–

– ۱ –

  تدین لی الّدنیا بل الّسبعة العلی، بل الافق الا علی اذا جاش خاطری.  
  اصوم عن الفحشاءِ جهرا و خفیةً، عفافا و افطاری بتقدیس فاطری.  
  و کم عصبة ضلّت عن الحقّ واهتدت بطرق الهدی من فیضه المتقاطر.  
  فانّ صراطی المستقیم معابر نصبن علی وادی العمی کالقناطر.  

یعنی: هر گه که خاطر من بجوش آمد؛ دنیا بلکه هفت آسمان و بلکه افق اعلی برای من پست میگردند. من از کارهای زشت، از جهة پارسائی، در آشکار و نهان روزه میگیرم و افطارم با تقدیس آفریدگار منست و بسا گروهی که از حقّ گمراه بوده از فیض متقاطر او (جلّ شانه) بطرق رستگاری هدایت یافته‌اند؛ پس، بدرستی که راه راست من گذرگاههائی است که بر بالای وادی نابینائی مانند پلهائی نصب شده باشند.

– ۲ –

  اذارضیت نفسی بمسیور بلغة یحصّلها بالکدّ کفّی و ساعدی؛  
  امنت تصاریف الحوادث کلّها فکن یا زمانی موعدی او مواعدی.  
  الیس قضی الافلاک من دورها بان تعید الی نحس جمیع المساعد؟  
  فیا نفس، صبرا عن مقیلک انّما تخرّ ذراها بانقضاض القواعد.  
  ولی فوق هام الّنیّرین منازل و فوق مناط الفرقدین مصاعدی.  
  متی مادتت دیناک کانت بعیدة؛ فواعجبی من ذالقریب المساعد!..  
  اذا کان محصول الحیاة منیّةً؛ فسیّان حالا کلّ ساع و قاعد...  

یعنی: وقتی که راضی شد نفس من بروزی رسیده بوجهی آسان که دست و بازوی من آنرا با درد و رنج خود فراهم میآورد، ایمن گردیدم از همهٔ تصاریف حوادث؛ پس، تو ای روزگار، خواهی مرا بترسان و خواهی نویدم رسان (وعد و وعید تو هردو برای من یکسانست و با هم هیچ فرقی ندارد) مگر نه اینست که افلاک از گردش خود همین را میخواهد که همهٔ سعدها را نحس گرداند؟! پس، تو ای نفس، از لحاظ استراحتگاه موقّت خود شکیبائی کن که بناچار ذروه‌ها و کنگره‌های همان افلاک هم با فرود آمدن قواعد و ارکان خویش فروخواهد ریخت؛ و حال آنکه مرا فوق فرق نیّرین (که مهر و ماه باشد) فرودگاهها و بالای آونگ فرقدین صعودگاههایی است. هر گه که دنیا بتو نزدیکی نماید همانگاه از تو بدوری گراید، ای شگفتا از این نزدیک نمای دوری گرای!.. و مادام که محصول زندگی مرگ بوده پس، جاهد و قاعد بهرحال برابرند.

– ۳ –

  زجّیت دهر اطویلافی التماس اخ
یرعی و دادی اذاما خلته خانا.  
  فکم الفت و کم آخیت غیر اخ
و کم نبدّل بالاخوان اخوانا؟  
  و قلت للّنفس لمّاعزّ مطلبها
«والله لاتالفی ماعشت انساناً»  

یعنی: روزگار درازی گذرانیدم در امید پیدا کردن دوستی که هرگاه که من او را خائن پنداشتم، او در رعایت شرایط و داد همچنان پایدار بماند. ای بسا که انس و الفت ورزیدم و دوستی گزیدم با کسی که سزاوار دوستی نبوده و ای بسا که ما دوستانی را با دوستان دیگر تبدیل میکنیم و چون مطلب و مرام نفس (که پیدا کردن دوست حسابی بود) نایاب و گرامی شد؛ من باو گفتم: «برای خدا، تا زنده هستی دیگر با آدمیزاده‌ای الفت مگیر».

– ۴ –

  سبقت العالمین الی المعالی بصائب فکرة و علوّ همّة؛  
  فلاح بحکمتی نورالهدی فی لیال للّضلالة مد لهمّة.  
  یرید الجاهدون لیطفؤها ویابی الله الا ان یتمّه...  

یعنی: با فکر صائب و همّت عالی بسوی معالی از همه مردمان عالم سبقت گرفتم؛ پس پرتو رستگاری در شبهای تاریک گمراهی بوسیلهٔ حکمت من درخشیدن آغاز کرد. منکران، میخواهند خاموش کنند آنرا و خدای تعالی مانع است و نمیگذارد جز آنکه بتمام و کمالش برساند.

بیت اخیر قطعهٔ فوق اقتباسی است از آیه شریفه «یریدون ان یطفؤا نور الله بافواههم و یابی الله الاّ ان یتمّ نوره ولو کره الکافرون» (آیه ۳۲ از سورهٔ نهم) یعنی: میخواهند که فرونشانند نور خدا را بدهنهاشان و ابا دارد خدا مگر آنکه تمام کند نور خود را؛ اگرچه کراهت داشته باشند کافران.

– ۵ –

  العقل یعجب فی تصرّفه ممّن علی الایّام یتّکل  
  فنوالها کالّریح منقلب و نعیمها کالّظل منتقل.  
یعنی: عقل هنگام دخالت و تصرّف خود تعجّب میکند از کسی که بروزگار

تکیه و اعتماد مینماید؛ زیرا که دهش او مانند باد همیشه در انقلاب و تحوّل بوده و دادهٔ وی همچون سایه همواره در انتقال و تبدّل است.

از این پنج قطعه شعر عربی، قطعهٔ دوّم را عماد کاتب در خریده و شهرزوری در نزهةالارواح و القفطی در تاریخ‌الحکما و قطعه‌های اوّل و سوّم را شهرزوری در نزهةالارواح از خیام نقل کرده‌اند و قطعه‌های چهارم و پنجم را بشرحی که قبلا نگاشته شده، ودیع‌البستانی صغیر در مقدّمه‌ای که برای ترجمهٔ رباعیات خیام نوشته باو نسبت داده است؛ ولی چنانکه مرحوم میرزای قزوینی هم در حواشی چهارمقاله تذکّر داده، قطعهٔ سوم را ثعالبی[۲] در یتیمةالّدهر از ابوسهل نیلی[۳] نوشته است و البتّه اعتبار قول ثعالبی بیشتر است.

بپایان رسید این کتاب بدست مؤلّفش؛ اسمعیل یکانی، روز شنبه بیست و دوم دیماه ۱۳۴۱ شمسی مطابق با پانزدهم شعبان ۱۳۸۲ قمری و یازدهم ژانویه ۱۹۶۳ میلادی و تمام آنگه شود که مورد توجّه و عنایت ارباب فضل و کمال گردد انشاءاللّٰه تعالی.


  1. انیس الوحده کتابیست در بیست باب راجع بنصایح و حکم و اخلاق و غیر آنها که با آیات و اخبار و امثال و اشعار آراسته شده و از آنجمله این سه قطعه هم در موارد جداگانه از خیام نقل شده است. از این کتاب، نسخه‌ای در جزو مجموعه‌ای بخط عبدالوهاب بن ابوالمکارم حجازی که تاریخ کتابت آن روز یکشنبه دوم ذیعقده سال ۱۰۱۴ هجری قمری بود در دوره حیات شاعر و ادیب معاصر شادروان؛ وحید دستگردی مدیر و مؤسس مجله معروف ارمغان (رحمه الله رحمة واسعة) در محضر آنمرحوم بنظر نگارنده رسیده و این قطعه‌ها هم در همان موقع یادداشت شده است.
  2. ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسمعیل نیشابوری از اعاظم علما و ادبا بوده و در سال ۳۵۰ هجری قمری در نیشابور تولد و در سنه ۴۲۹ وفات یافته در نظم و نثر فرید عصر خود بوده و تألیفاتش در شرق و غرب مشهور است.
  3. ابوسهل سعید بن عبدالعزیز از مشاهیر اطبا و ادبا بوده تألیفات متعدد و اشعار بسیاری از او باقی است.