نادره ایام حکیم عمر خیام/رباعیات خیام
رباعیات خیام
فهرست
(جداگانه فهرست نشده)- آمد سحر این ندا ز میخانهٔ ما
- از بادهٔ ناب لعل شد گوهر ما
- برخیز بتا بیار بهر دل ما
- تا بتوانی رنجه مگردان کس را
- چون در گذرم بباده شوئید مرا
- چون عهده نمیشود کسی فردا را
- عاشق همه ساله مست و رسوا بادا
- عاقل بچه امید در این شومسرا
- قرآن که همه کلام خوانند او را
- گر چند که روی و موی زیباست مرا
- گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
- چندان بخورم شراب کاین بوی شراب
- ما و می و معشوق درین کنج خراب
- آن به که درین زمانه کم گیری دوست
- آن قصر که بهرام درو جام گرفت
- آنکس که بخوبان لب خندان دادست
- آنکس که ز جام و باده برخوردارست
- آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست
- آن ماه که گفتی ملک رحمانست
- ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
- اسرار جهان چنانکه در دفتر ماست
- اکنونکه جهانرا بخوشی دسترسیست
- المنة لله که مه روزه برفت
- امروز ترا دسترس فردا نیست
- امروز که موسم جوانی منست
- اندر همه دشت خاوران سنگی نیست
- او را که بر نهال تحقیق نرست
- ای آمده در عالم روحانی تفت
- ای بیخبران شکل مجسم هیچست
- ای بیژن غم در چه زندان غمت
- ای چرخ همه خرابی از کینه تست
- ای دل چو نصیب تو همه خون شدنست
- ایزد که گل وجود ما میآراست
- ای می لب لعل یار میدار بدست
- این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
- این کهنه رباط را که عالم نامست
- این کوزه چو من عاشق زاری بودست
- هر کاسه می که بر کف مخموریست
- این مزرعه گل که کنشت من و تست
- ای وای بر آن دل که درو سوزی نیست
- با باده نشین که ملک محمود اینست
- با ما فلک ار جنگ ندارد عجبست
- با مطرب و می حور سرشتی گر هست
- بدنامی من ز عرش و کرسی بگذشت
- بر نور سپهر خاطرم روز نخست
- بر چهره گل شبنم نوروز خوشست
- بر خود ستم و رنج نهادن بیجاست
- برخیز و بده باده چه جای سخنست
- بر کف می لعل و زلف دلدار بدست
- بسیار بگشتیم بگرد در و دشت
- پیش از من و تو لیل و نهاری بودست
- تا چند زنم بروی دریاها خشت
- تا کی ز چراغ مسجد و دود کنشت
- تا من نشوم بخاک در پستی پست
- تا هشیارم طرب ز من پنهانست
- ترکیب پیاله را که در هم پیوست
- ترکیب طبایع چو بکام تو دمیاست
- چندین غم مال و حسرت دنیا چیست
- چون آب بجویبار و چون باد بدشت
- چون آمدنم بمن نبد روز نخست
- چون ابر بنوروز رخ لاله بشست
- چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
- چون دی و پریر و پار و پیرار گذشت
- چون کار نه بر مراد ما خواهد رفت
- چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت
- چون نیست حقیقتی یقین اندر دست
- چون هست ز هرچه هست باد اندر دست
- خاکی که بزیر پای هر حیوانیست
- خورشید سپهر لایزالی عشقست
- خوش آنکه درین زمانه آزاده بزیست
- خیام تنت بخیمهای ماند راست
- خیام ز بهر گنه این ماتم چیست
- خیام که خیمههای حکمت میدوخت
- دارنده چو ترکیب طبایع آراست
- در بزم خرد عقل دلیلی سره گفت
- در پای قرابه قلقل می چه خوشست
- در پرده اسرار کسی را ره نیست
- در خواب شدم مرا خردمندی گفت
- در دهر چو من بنده کم طاعت نیست
- در ده صنما می که جهانرا تابیست
- در صومعه و مدرسه و دیر و کنشت
- در عشق تو از ملامتم ننگی نیست
- در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
- دریاب که از روح جدا خواهی رفت
- دل سیر حیات را کماهی دانست
- دل عاشق چشم مست و ترکانه تست
- دل گفت مرا علم لدنی هوس است
- دنیا نه مقامی است و نه جای نشست
- دوری که درو آمدن و رفتن ماست
- زان باده که عمر را حیات دگرست
- زین پیش نشان بودنیها بودست
- زین سقف برون رواق و دهلیزی نیست
- ساقی دل من ز دست اگر خواهد رفت
- ساقی دل من ز مرده فرسودهتر است
- ساقی غم من بلند آوازه شدست
- ساقی که رخت ز جام جمشید بهست
- ساقی که لبش مفرح یاقوتست
- ساقی گل و سبزه بس طربناک شدست
- سر از همه ناکسان نهان باید داشت
- شادی مطلب که حاصل عمر دمیست
- صحرا رخ خود بابر نوروز بشست
- صد خانه ز خوناب دلم ویرانست
- عشق ارچه بلاست آن بلا حکم خداست
- عمریست که مداحی می ورد منست
- عمریست مرا تیره و کاریست نهراست
- فاسق خوانند مردمانم پیوست
- فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
- کنه خردم در خور اثبات تو نیست
- گر از پی شهوت و هوا خواهی رفت
- گر بر فلکی بخاک باز آرندت
- گر در بر من دلبر یاقوت لبست
- گردون کمری ز عمر فرسوده ماست
- گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست
- گر کار تو نیکست بتدبیر تو نیست
- گر گل نبود نصیب ما خار بسست
- گویند مخور باده که شعبان نهرواست
- گویند بهشت عدن با حور خوشست
- گویند مرا که دوزخی باشد مست
- مائیم هلاک از غم هجرانت
- ما با می و معشوق و شما دیر و کنشت
- لعل نو میست ناب و ساغر کانست
- می خوردن من نه از برای طربست
- می خور که بزیر گل بسی خواهی خفت
- می خور که همیشه راحت روح تو است
- می ده که دل ریش مرا مرهم اوست
- می گرچه بشرع زشت نامست خوشست
- می میخورم و مخالفان از چپ و راست
- می نوش که عمر جاودانی اینست
- من بنده عاصیم رضای تو کجاست
- من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
- نه لایق مسجدم نه درخورد کنشت
- هر جا که گلی و لالهزاری بودست
- هر جان شریف کو شناسای رهست
- هرچند که از گناه بدبختم و زشت
- هر خاک که زیر پای هر نادانیست
- هر خوش پسری را حرکاتی دگرست
- هر دل که اسیر محنت اوست خوشست
- هر دل که درو مهر و محبت نسرشت
- هر ذره که بر روی زمینی بودست
- هر سبزه که بر کنار جوئی بودست
- هرکو رقمی ز عشق در دل بنگاشت
- هر نیک و بدی که در نهاد بشر است
- هشدار که روزگار شورانگیزست
- یا رب تو کریمی و کریمی گرمست
- یاری که دلم ز بهر او زار شدست
- یک جرعه می ز ملک کاوس بهست
- یک شیشه شراب خورده باشی پیوست
- یک شیشه شراب و لب یار و لب کشت
- تا بتوانی غم جهان هیچ مسنج
- ای عارض تو نهاده بر نسرین طرح
- چون میگذرد عمر چه بغداد و چه بلخ
- آرند یکی و دیگری بربایند
- آنانکه اساس کار بر زرق نهند
- آنانکه اسیر عقل و تمییز شدند
- آنانکه بمذهب تناسخ فردند
- آنانکه کشنده شراب نابند
- آن باده که چون جان خردمند بود
- آنرا که بصحرای علل تاختهاند
- آن قوم که سجادهپرستند خرند
- آن کاسهگری که کاسه سرها کرد
- آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
- آن مرد نیم گر اجلم پیش آید
- آنها که بحکمت در معنی سفتند
- آنها که بخاک مرگ سر بازنهند
- آنها که بکار عقل در میکوشند
- آنها که بکام دل جهان داشتهاند
- آنها که خلاصه جهان ایشانند
- آنها که زمین زیر قدم فرسودند
- آنها که فلک ریزه دهر آرایند
- آنها که کهن شدند و آنها که نوند
- آنها که محیط فضل و آداب شدند
- اجرام که ساکنان این ایوانند
- از آمدنم نبود گردون را سود
- از باده بساط زهد خواهد فرسود
- از دفتر عمر پاک میباید شد
- از رفته قلم هیچ دگرگون نشود
- از رنج کشیدن آدمی حر گردد
- از سر نهفتهات خبر خواهم کرد
- افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
- افسوس که نامه جوانی طی شد
- اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند
- امروز منم در قفص تنگ وجود
- امشب پی رطل یکمنی خواهم کرد
- ای دل مطلب وصال معلولی چند
- ای ذات تو سردفتر اسرار وجود
- ایزد ببهشت وعده با ما می کرد
- این جمع اکابر که مناصب دارند
- این چرخ چو آسیا که آسوده نشد
- این عقل که در راه سعادت پوید
- این قافله بین که از عدم میایند
- این قافله عمر عجب میگذرد
- این کاسه که بس نکوش پرداختهاند
- این کوزهگران که دست بر گل دارند
- با آن دو سه نادان که چنان میدانند
- بد خواه کسان بهیچ مقصد نرسد
- بر پشت من از زمانه تو میآید
- بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد
- بر روی نکوی و لب جوی و می و ورد
- بر من قلم قضا چو بیمن رانند
- بیمارم و دل در امتحانم دارد
- پیرانه سرم عشق تو در دام کشید
- پیراهن عمر چاکها خواهد شد
- پیری سر و برگ در خرابی دارد
- تا جان من از کالبدم گردد فرد
- تا چرخ فلک بر آسمان گشت پدید
- تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
- تا راه قلندری نپوئی نشود
- تا خانقه و مدرسه ویران نشود
- تا کی عمرت به بت پرستی گذرد
- جانباز که وصل او بدستان ندهند
- جانم بفدای آنکه او اهل بود
- چندان کرم و لطف ز آغاز چه بود
- چون جود ازل بود مرا انشا کرد
- چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد
- چون رزق تو آنچه عدل قسمت فرمود
- چون کار نه بر مراد ما خواهد بود
- چون نیست درین زمانه سودی ز خرد
- حال گل و مل باده پرستان دانند
- حیی که بقدرت سر و رو میسازد
- خرم دل آن کسی که معروف نشد
- خورشید کمند صبح بر بام افکند
- خوش باش که عالم گذران خواهد بود
- خوش باش که غصه بر کران خواهد بود
- خوش باش که ماه عید نو خواهد شد
- دادم بامید زندگانی بر باد
- در آتش سوزنده اگر اهل بود
- در دل نتوان نشان اندوه نشاند
- در دهر کسی بگلعذاری نرسید
- در دهر هرآنکه نیم نانی دارد
- در راه تو کوه را بکاهی بخشند
- در سر هوس بتان چون حورم باد
- در سیر فلکها همه یکسان برهند
- در عالم جان بهوش میباید بود
- در ملک تو از طاعت من هیچ فزود
- در میکده جز بمی وضو نتوان کرد
- در وقت اجل چو کارم آماده کنید
- درویش که می خورد بمیری برسد
- دست چو منی که جام و ساغر گیرد
- دشمن که مرا همیشه بد میبیند
- دهقان قضا بسی ز ما کشت و درود
- دیدم بسر عمارتی مردی فرد
- روزیست خوش و هوا نه گرمست و نه سرد
- روزی که طلوع صبح ازرق باشد
- زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
- زان پیش که کوری بمن آکنده شود
- زانگه که نهاد خلق بنهادستند
- زنهار مرا ز جام می قوت کنید
- ساقی علم سیاه شب صبح ربود
- شاها فلکت بخسروی تعیین کرد
- شب نیست که عقل در تحیر نشود
- طبعم بنماز و روزه چون مایل شد
- طبعم همه با روی چو گل پیوندد
- عاقل غم اندیشه لاشی نخورد
- عالم اگر از بهر تو میآرایند
- عالم همه اندر تک و اندر پویند
- عشقی که مجازی بود آبش نبود
- عید آمد و کارها نکو خواهد کرد
- فردا که جزای شش جهت خواهد بود
- فردا که نصیب نیک کیشان بخشند
- فرمای بتا که می باندازه دهند
- قومی ز پی دنیی و دین میسوزند
- کس را پس پرده قضا راه نشد
- کس مشکل اسرار فلک را نگشاد
- کم کن طمع از جهان و میزی خورسند
- کو باده که از دل اثر غم ببرد
- گر باده بکوه بر زنی رقص کند
- گرچه غم و رنج من درازی دارد
- گردون ز زمین هیچ گلی برنارد
- گردون ز سحاب نسترن میریزد
- گر یار منید ترک طامات کنید
- گر یکنفست ز زندگانی گذرد
- گفتم که دلم ز علم محروم نشد
- گویند بهشت و حور و کوثر باشد
- گویند که فردوس برین خواهد بود
- گویند که آن کسان که با پرهیزند
- گویند که ماه رمضان گشت پدید
- لاله همه رنگ ارغوانی بتو داد
- لب بر لب کوزه هیچ دانی مقصود
- ماه رمضان برفت و شوال آمد
- مگذار که غصه در کنارت گیرد
- من دامن زهد و توبه طی خواهم کرد
- می خور که ترا بیخبر از خویش کند
- می خور که تنت بخاک اگر ذره شود
- می خور که ز تو کثرت و قلت ببرد
- می خور که بسی سمن سما خواهد دید
- می گرچه حرامست ولی تا که خورد
- می میخورم و هرکه چو من اهل بود
- می نوش که می غم ز نهادت ببرد
- نابرده بصبح در طلب شامی چند
- هر جرعه که ساقیش بخاک افشاند
- هرچند بهشت صد کرامت دارد
- هر راز که اندر دل دانا باشد
- هر روز که آفتاب بر میاید
- هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
- هم دانه امید بخرمن ماند
- وقتست که از صبا جهان آرایند
- یاران چو باتفاق دیدار کنید
- یاران چو باتفاق میعاد کنند
- یک جرعه می مملکت چین ارزد
- یک قطره آب بود و با دریا شد
- یک نان بدو روز اگر بود حاصل مرد
- آن لعل در آبگینه ساده بیار
- آن می که حیات جاودانیست بخور
- از بودنی ای مرد چه داری تیمار
- از گردش روزگار بهری برگیر
- از هرچه خورد رند شراب اولیتر
- افلاک که جز غم نفزایند دگر
- او را خواهی از زن و فرزند ببر
- ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر
- ای دوست غم جهان بیهوده مخور
- این اهل قبور خاک گشتند و غبار
- ایام جوانیست شراب اولیتر
- با یار گر آرمیده باشی همه عمر
- برخیز و دوای این دل تنگ بیار
- تا چند ازین حیله و زراقی عمر
- تا کی رقم زیان و سودت آخر
- چون حاصل آدمی درین جای دو در
- خامش منشین عمر درین ره زنهار
- خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر
- خیام که کوزه در سبو کرد آخر
- دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
- سنت بکن و فریضه حق بگذار
- گر باده خوری تو با خردمندان خور
- گر بت رخ تست بتپرستی خوشتر
- می با رخ دلبران چالاک بخور
- می سرخ گل و قدح گلابست مگر
- وقت سحر است خیز ای طرفه پسر
- هر توبه که کردیم شکستیم دگر
- آب رخ نو عروس رز پاک مریز
- آنی که نبودت بخور و خواب و نیاز
- از جمله رفتگان این راه دراز
- از روی حقیقتی نه از روی مجاز
- ای مرد خردمند پگه تر برخیز
- ایدل چو حقیقت جهان هست مجاز
- این چرخ که با کسی نمیگوید راز
- با تو بخرابات همی گویم راز
- بازی بودم پریده از عالم راز
- بر روی گل از ابر نقابست هنوز
- حکمی که ازو محال باشد پرهیز
- رو بر خود و بر حال جهان خاک انداز
- ساغر پر کن که برف گون آمد روز
- کردیم دگر شیوه رندی آغاز
- گر گوهر طاعتت نسفتم هرگز
- لب بر لب کوزه بردم از غایت آز
- ما عاشق و آشفته و مستیم امروز
- معشوق که عمرش چو غمم باد دراز
- میپرسیدی که چیست این نقش مجاز
- وقت سحری بخیز ای مایه ناز
- از حادثه زمان زاینده مترس
- بر برنه و بر کف آر و بنواز و ببوس
- مرغی دیدم نشسته بر باره طوس
- آن باده که روح ناب میخوانندش
- از آمدهها آب مکن زهره خویش
- ایدل مطلب ز دیگران مرهم خویش
- پندی دهمت اگر بمن داری گوش
- تا چند کنیم عرضه نادانی خویش
- جامیست که عقل آفرین میزندش
- خیام اگر ز باده مستی خوش باش
- در کارگه کوزهگری رفتم دوش
- سرمست بمیخانه گذر کردم دوش
- سیر آمدم ایخدای از هستی خویش
- می خور که خرد همیشه دارد پاسش
- هفتاد و دو ملتند در دین کم و بیش
- یک یک هنرم بین و گنه ده ده بخش
- می در قدح انصاف که جانیست لطیف
- بسیار تحیرست در دور فلک
- روحی که منزه است از الایش خاک
- گر گل نبود نصیب ما خارا نیک
- خیام زمانه از کسی دارد ننگ
- از جرم حضیض خاک تا اوج زحل
- این صورت کوزه جمله نقشیست و خیال
- با دلبرکی تازهتر از خرمن گل
- تا کی ز ابد حدیث و تا کی ز ازل
- چند از غم و غصه جهان قالا قال
- کس خلد و جحیم را ندیدست ایدل
- می خور که نه علم دست گیرد نه عمل
- می خور همه ساله ساغر مالا مال
- آنروز که نبودی شراب پاکم
- از آب و گلم سرشته من چکنم
- از باده شود ز سر تکبرها کم
- از خالق بخشنده و از رب رحیم
- افسوس که بیفائده فرسوده شدیم
- ای چرخ به گردش تو خرسند نیم
- ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
- ایزد چو نخواست آنچه من خواستهام
- ای مفتی شهر از تو پرکارتریم
- این چرخ فلک که ما درو حیرانیم
- با بخشش تو من از گنه نندیشم
- با نفس همیشه در نبردم چکنم
- پاک از عدم آمدیم و ناپاک شدیم
- برخیزم و عزم باده ناب کنم
- برخیز و بیا تا می گلرنک کشیم
- برخیز دلا که چنگ بر چنگ زنیم
- بر مفرش خاک خفتگان میبینم
- بی باده مباش تا توانی یکدم
- تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
- تا دست باتفاق در هم نزنیم
- تا ظن نبری که من بخود موجودم
- ترسیم کزین پیش بعالم نرسیم
- جانا من و تو نمونه پرگاریم
- جاوید نیم چو اندرین دهر مقیم
- خود را شب و روز در شراب اندازم
- خورشید بگل نهفت می نتوانم
- در پای اجل چو من پراکنده شوم
- در عشق تو صد گونه ملامت بکشم
- در مسجد اگرچه با نیاز آمدهام
- دشمن بغلط گفت که من فلسفیم
- دل فرق نمیکند همی دانه ز دام
- دنیا چو فناست من بجز فن نکنم
- زان پیش که از زمانه تابی بخوریم
- زهرست غم زمان و می تریاکم
- زینگونه که من کار جهان میبینم
- صبحست دمی بر می گلرنگ زنیم
- کو محرم راز تا بگویم یکدم
- کنجی و دو قرص از جهان بگزیدم
- گرد دگری چگونه پرواز کنم
- گر من ز می مغانه مستم هستم
- گر من گنه روی زمین کردستم
- گفتم که دگر باده گلگون نخورم
- گل گفت که من یوسف مصر چمنم
- گویند مرا که می پرستم هستم
- ما افسر خان و تاج کی بفروشیم
- مائیم که اصل شادی و کان غمیم
- ما خرقه زهد در سر خم کردیم
- ما کز می بیخودی طربناک شدیم
- مقصود ز جمله آفرینش مائیم
- می نوش کنم ولیک مستی نکنم
- من باده تلخ تلخ دیرینه خورم
- من بی می ناب زیستن نتوانم
- من در رمضان روزه اگر میخوردم
- من ظاهر نیستی و هستی دانم
- من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
- نی از سر و کار با خلل میترسم
- هر روز پگاه در خرابات شوم
- هرگز بطرب شراب نابی نخورم
- هر یکچندی یکی برآید که منم
- هشیار نبودهام دمی تا هستم
- هوشم بشراب ناب باشد دائم
- یکچند بکودکی باستاد شدیم
- یکچند حریف باده و جام شدیم
- یکدست بمصحفیم و یکدست بجام
- یک روز ز بند عالم آزاد نیم
- آن چشم پیاله بین بجان آبستن
- آنرا که وقوفست بر اسرار جهان
- اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
- ای دیده اگر کور نئی گور ببین
- ای گشته شب و روز بدنیا نگران
- برخیز مخور غم جهان گذران
- بر قالب غم پذیر من رحمت کن
- بر موجب عقل زندگانی کردن
- بشنو ز من ای زبده یاران کهن
- تا بتوانی خدمت رندان میکن
- تا چند کنی خدمت دونان و خسان
- تا کی غم آن خورم کزین چرخ کهن
- جانها همه آب گشت و دلها همه خون
- چندانکه نظر کنند صاحب نظران
- چون حاصل آدمی درین شورستان
- در خود نگر و هدایت دوست ببین
- در دامن این چرخ نو انگیز کهن
- درویش ز تن جامه صورت برکن
- رفتم که درین منزل بیداد بدن
- روزی که گذشتست ازو یاد مکن
- زین گنبد گردنده بد افعالی بین
- قانع بیک استخوان چو کرکس بودن
- قومی متفکرند در مذهب و دین
- گاویست در آسمان و نامش پروین
- گر بر قلمم دست بدی چون یزدان
- گویند مرا که می تو کمتر خور ازین
- مسکین دل دردمند دیوانه من
- مشنو سخن زمانه ساز آمدگان
- می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
- نتوان دل شاد را بغم فرسودن
- ننگی است بنام نیک مشهور شدن
- یا رب ز قبول و از ردم بازرهان
- آبی بودیم در کمر بنهاده
- آن باده خوشگوار بر دستم نه
- از آتش و باد و آب و خاکیم همه
- از درس علوم جمله بگریزی به
- از هرچه بجز میست کوتاهی به
- ای باقی محض با فنائی که نه
- ای بیخبر از کار جهان هیچ نه
- ای من در میخانه بسبلت رفته
- این چرخ چو طاسیست نگون افتاده
- با باده ناب اندرین کاشانه
- بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
- پیری دیدم بخواب مستی خفته
- تا چند برابر وزنی از غصه کره
- تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
- تن در غم روزگار بیداد مده
- جانا ز کدام دست برخاسته
- چند از پی حرص و آز تن فرسوده
- چون عمر زیاد گردد از شصت منه
- خالق توئی و مرا چنین ساخته
- دانی ز چه روی اوفتادست و چه راه
- روزی بینی مرا تو مست افتاده
- غره چه شوی بمسکن و کاشانه
- فریاد که عمر رفت بر بیهوده
- گر اسب براقست و اگر فیروزه
- مشنو سخن دهر هم آواز شده
- من ترک همه گیرم و ترک می نه
- نقشیست که بر وجود من بیخته
- یک جرعه می کهنه ز ملک نو به
- آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو
- آنم که پدید گشتم از قدرت تو
- از آمدن و رفتن ما سودی کو
- از تن چو برفت جان پاک من و تو
- ای رفته بچوگان قضا همچون گو
- ای زندگی تن و توانم همه تو
- این چرخ فلک بهر هلاک من و تو
- بردار پیاله و سبو ای دلجو
- چون باده خوری ز عقل بیگانه مشو
- مائیم خریدار می کهنه و نو
- ناکرده گناه در جهان کیست بگو
- یاقوت لبا لعل بدخشانی کو
- آنانکه ز پیش رفتهاند ای ساقی
- آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
- آنم که ز هیچم بوجود آوردی
- ابریق می مرا شکستی ربی
- از آمدن بهار و از رفتن دی
- از دفتر عمر بر گرفتم فالی
- از دور پدید آمده ناپاک تنی
- از کوزه گری کوزه خریدم باری
- از مطبخ دنیا تو همه دود خوری
- افتاده مرا با می و مستی کاری
- ای آنکه خلاصه چهار ارکانی
- ای آنکه نتیجه چهار و هفتی
- ای از حرم ذات تو عقل آگه نی
- ای باده تو شربت من رسوائی
- ای باده خوشگوار در جام بهی
- ای چرخ دلم همیشه غمناک کنی
- ای چرخ همه خسیس را چیز دهی
- ایدل تو در اسرار معما نرسی
- ایدل ز غبار جسم اگر پاک شوی
- ای دهر بکردههای خود معترفی
- ای سوخته سوخته سوختنی
- ای غمزده باده نوش تا شاد شوی
- ای کاش که جای آرمیدن بودی
- ای کوزه گرا بکوش اگر هشیاری
- اینست طریق رندی و اوباشی
- با من تو هر آنچه گوئی از دین گوئی
- بر رهگذرم هزار جا دام نهی
- بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
- بر شاخ امید اگر بری یافتمی
- بر کوزهگری پریر کردم گذری
- برگیر ز خود حساب اگر باخبری
- پیری دیدم بخانه خماری
- تا چند ز یاسین و برات ایساقی
- تا در تن تست استخوان و رگ و پی
- تن زن چو بزیر فلک بیباکی
- تنگی لعل خواهم و دیوانی
- جانانکی و کنجک خانککی
- چندانکه نگاه میکنم هر سوئی
- چندین غم بیهوده مخور شاد بزی
- چون واقفی ای پسر ز هر اسراری
- چون هست زمانه در شتاب ایساقی
- حال دل خسته گدا میدانی
- خواهی که اساس عمر محکم یابی
- خواهی که پسندیده ایام شوی
- خوش باش که پختهاند سودای تو دی
- دانی که سپیده دم خروس سحری
- در ده می لعل لالهگون صافی
- در ده لعل مشکبو ایساقی
- در دیده بجای آب نم بایستی
- در سنک اگر شوی چو نار ایساقی
- در عالم اگر بدو بود دسترسی
- در کارگه کوزه گری کردم رای
- در گوش دلم گفت فلک پنهانی
- رو بیخبری گزین اگر با خبری
- روزی که رخم برنک آبی یابی
- زان کوزه می که نیست در وی ضرری
- زنهار کنون که میتوانی باری
- سازنده کار مرده و زنده توئی
- شاها ز می و مطربی و از چمنی
- شمعست و شراب و ماهتاب ایساقی
- صبحی خوش و خرمیست و خیز ایساقی
- عالم همه گر چو گوی گردد بکوی
- گر آمدنم بمن بدی نامدمی
- گر جنس مرا خاصه بداند ساقی
- گر خدمت هر تنی کنی جان باشی
- گر دست بلوحه قضا داشتمی
- گر دست دهد ز مغز گندم نانی
- گر زانکه بدست افتدت از می دومنی
- گر شهره شوی بشهر شرالناسی
- گر کار فلک بعدل سنجیده بدی
- کو من بصلاح خویش کوشان بدمی
- گویند مخور می که در آتش باشی
- ما و می و معشوق و صبوح ایساقی
- هان تا بر مستان بدرشتی نشوی
- هان تا تو درین راه ببازی نائی
- هرچند ز دست دهر غمکش باشی
- هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
- یارب بگشای بر من از رزق دری