وحشی بافقی (غزلیات)/آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر
آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر | زیر پای خود سر عجز گدای خود نگر | |||||
این چه استغنا و ناز است ، این چه کبر و سرکشیست | حسبهلله به سوی مبتلای خود نگر | |||||
چون خرامی غمزه را بنشان بر آن دنبال چشم | نیمکشت ناز خلقی بر قفای خود نگر | |||||
این مبین جانا که آسان پنجه صبرم شکست | زور بازوی غم مرد آزمای خود نگر | |||||
باورت گر نیست از وحشی که میسوزد ز تو | چاک در جانش فکن داغ وفای خود نگر |